علّتِ شیفتگیِ دیرینۀ خودمان به گلها را بفهمیم.
Stephen Buchmann در کتاب خود با نام The Reason For Flowers به این سوال پاسخ گفته که چرا گلها؟
تصوّر کنید که کسی به شما معاملهای پیشنهاد میکند: شما یکشبه ثروتی هنگفت خواهید یافت و کمترین گزندی نخواهید دید، تنها به شرطی که از هماکنون زندگیتان بدون گل باشد، چه گلِ واقعی، چه مصنوعی. آیا میپذیرفتید؟
اگر دودلاید، بدانید که تنها شما نیستید. ما انسانها عاشق و شیفتۀ گلهاییم و همیشه گل نگه میداریم. در قدیم، مردم در بیابانهای بیآبوعلف، در خانههای خود قالیهای گُلدار پهن میکردند تا شاداب و سرحال شوند. ما امروز هم دیوانهوار گل میخریم: فقط در ایالات متّحده، مردم روزانه ۱۰ میلیون شاخهگل میخرند!
امّا گلها چه دارند که هم برای ما، هم برای بسیاری از حیوانات، اینقدر خواستنیاند؟ گلها چگونه فرهنگ ما را شکل دادهاند؟ و به چه درد میخورند؟ اینها فقط چندتا از پرسشهایی هستند که پاسخشان را در این چکیده خواهید یافت.
همچنین خواهید آموخت
- که چرا بعضی از زنبورها در ارکیده حمّام میکنند؛
- که زبان رمزیِ گلها چگونه است؛ و
- که بهترین گل برای جدایی چیست.
تکثیر گیاهان گُلدار، شدیداً نیازمندِ گردهافشانان است.
وقتی از پنجره بیرون را نگاه میکنید، حتّی در شهر، ناچار زیباییهایی از طبیعت را میبینید و گلها، این شعلههای رنگ و رایحه، یکی از زیباترین بدایعِ جهان طبیعتند.
امّا بهرغمِ زیبایی فراوانشان، یک مشکل بزرگ دارند:
گیاهان گُلدار، به تنهایی نمیتوانند باقی بمانند و برای تولیدمثل، به گردهافشانان وابستهاند. گردهافشانان، عموماً حشراتِ پرندهای هستند همچون زنبورهای عسل، سوسکها، و پروانهها؛ امّا برای فهمِ رابطۀ میانِ این موجوداتِ بالدار و گیاهان، نخست باید دربارۀ رابطۀ جنسی گلها بدانیم.
گیاهانی که گُل میآورند، عمدتاً هِرمافرودیتی هستند، یعنی یک گیاه واحد، هم بخشهای تناسلیِ نرینه دارد هم مادینه. دانههای گرده و تخمکها، نظیرِ اسپرم و تخمک، در گلهای یک گیاه جای دارند؛ بنابراین گلها، اندامهای جنسیِ یک گیاه هستند.
امّا وقتی یکی گیاه میخواهد با گیاهی دیگر جفتگیری کند، به مشکلی برمیخورند: نمیتوانند جابهجا شوند! مشکل آنجا دشوارتر میشود که گیاهان هم مثلِ انسانها و حیوانات، ترجیحاً با اعضای ناخویشاوندِ گونۀ خود میآمیزند تا بر تنوّع و نیروی بقای ژنتیک خود بیفزایند. امّا یک گیاه چگونه با گیاهی دور از خود جفتگیری کند وقتی نمیتواند حتّی دو سانتیمتر جابهجا شود؟
با کمکِ زنبورها و پروانهها! به هرحال، این حشرات نه تنها میتوانند جابهجا شوند، بلکه پرواز هم میکنند؛ بنابراین بهترین گزینهاند برای ایفای نقشِ گردهرسانی از یک گل به گل دیگر و باردار کردنِ گیاهان دیگر در این فرایند.
امّا اینها همه، برحسبِ تصادفِ محض رخ نمیدهد. تاحدّی زیبایی گل است که گردهافشانان را به کاری وامیدارد که دقیقاً در قسمت بعدی، دربارهاش خواهیم آموخت.
گلها، گردهافشانان را به خود جذب میکنند و این چنین، زحمتِ آنان را جبران میکنند.
پس زبنورها و پروانهها به دوستانشان- گلهای ناتوان از جابهجایی- یاری میرسانند، امّا انگیزۀ این یاری، چندان هم ایثارگرانه نیست. در واقع، گلها نیز به این حشراتِ گردهافشان، در ازای خدماتشان، سخاوتمندانه پاداش میدهند.
گلها حکمِ یک نوع کافه یا استراحتگاه را برای حشرات دارند که میتوانند در آنجا بخورند، بنوشند، و استراحت کنند. ضمناً بهترین جا برای یافتنِ جفتند و مکانی گرم و نرم در روزهای سرد.
گلها مزایای خاصّی هم به برخی از حشرات ارائه میکنند. بهعنوان نمونه، برای حشرات شکارگری همچون عنکبوتها، کمینگاهی عالی هستند. گل ارکیده برای زنبورِ نرش، رایحهای فرومونمانند تولید میکند که جفتهای احتمالی را به سوی خود میکشاند.
امّا جذّابترین چیزی که گلها ارائه میکنند، غذایی مغذّی است، همان شهدشان. این غذای پرقندِ پرانرژی، در تهِ گل محفوظ است و گردهافشانان برای دستیابی به آن، درون گل فرومیروند؛ این کار باعث میشود که بدنشان پوشیده از گردههای چسبناکِ گُل شود. این گردهها نیز خوردنیاند و منبع خوبی از پروتئین هستند.
مثلِ کافهها و استراحتگاههایی که پاتوق انسانها هستند، گلها هم نیاز دارند که خدماتشان به گوش این و آن برسد. به این منظور، یک وسیلۀ تبلیغاتیِ هوشمندانه درست کردهاند: رنگهای درخشان و رایحههای افسونگرشان.
در واقع به بیانِ دقیقتر، رنگ گل برای جلبِ توجّه است. حشرات به خوبی ما نمیبینند و هرچه یک گل روشنتر باشد، گردهافشان آسانتر او را خواهد دید و به سراغش خواهد رفت. در نتیجه، گلها صاحبِ نابترین رنگها در طبیعتند.
بو نیز عامل جذّاب دیگری است و رایحۀ هر گل، بستگی دارد به نوعِ حشرهای که میخواهد به خود جذب کند. مثلاً گلِ قورباغهای (استاپلیا)، بوی گوشت فاسد از خود ساطع میکند تا مگسهای لاشه را وسوسه کند؛ بویی که برای اکثرِ انسانها تهوّعآور است. در عین حال میتواند بهترین گزینۀ گلآرایی برای یک جدایی باشد.
از نظرِ تکاملی، گیاهان گُلدار، جوان امّا بسیار موفّقند.
زمین همیشه این چنین سرسبز و شاداب نبوده است. پنج میلیون سال پیش، وقتی که دریا از حیات موج میزد، زمین، فراخایی از صخره و صحرای بیحاصل بود. در واقع، تنها ۴۷۲ میلیون سال است که گیاهان به وجود آمدهاند و فقط ۳۰۰ میلیون سال است که شروع به گُلدادن کردهاند.
پس مدّتی طول کشید تا گیاهان پدیدار شوند و وقتی هم شدند، یا در آب بودند یا اطرافِ آب. این گیاهان اوّلیّه، از جمله جلبکی تکیاختهای، برای ارگانیسمهای خزهمانند این امکان را فراهم میکردند که در رقابت برسرِ نور و فضا، در امتدادِ سطحِ خشک زمین بگسترند. برخی از این ارگانیسمها به سرخسها تکامل یافتند.
سپس، حدود ۱۳۰ تا ۱۶۰ میلیون سال پیش، گیاهانی موسوم به angiosperms ، نخستین گلها را تولید کردند و این امر، بهدلیل سازگارهای تکاملی بسیار، رویدادی پیشبینینشده بود.
در نتیجۀ جهشها و انتخاب طبیعی، برگهای کوچک، بالای ساقهها جمع شدند؛ سپس رنگ سبزشان را از دست دادند و ساختارِ گل را به دست آوردند و نهایتاً شروع کردند به تولید رایحه.
رابطۀ گلها با گردهافشانان، این تکامل را شتاب بخشید. در رقابت بر سرِ حشرات و کمک آنها، گلهایی که غذا، بو، و ظاهر فریباتری داشتند، برنده شدند.
امّا از منظری تکاملی، پیدایشِ گیاهان گلدار، عادی و پیشبینیپذیر نبوده است و در واقع، نشانگرِ موفّقیّت و همهفنحریفیِ گلهاست.
گلها تقریباً با هر آبوهوایی سازگار میشوند و زمستانهای سخت و موجهای سوزانِ گرما را تاب میآورند. از این گذشته، در تولیدمثل، بسیار مبتکر و چارهجو هستند. مثلاً برخی از گلها خودگردهافشانند، امّا برخی دیگر گردههایشان را در هوا یا آب میپراکنند و همانطور که میدانیم، با حیواناتِ مهربان همکاری میکنند.
کلیدِ دیگرِ موفّقیّتِ گلها، بارورسازی دوگانهی آنها است. این اصطلاح اشاره دارد به بخشی از چرخۀ تولیدمثل گلها که در آن، اسپرم تقسیم میشود به دو سلول؛ یکی از آنها تخمک را بارور میکند و دیگری endosperm را میسازد؛ نوعی لباس محافظ که در مرحلۀ نامساعدِ سبز شدن، از جوانه محافظت میکند تا بعدها بتواند از طریق فتوسنتز تغذیه کند.
اگرچه از دوران باستان، انسانها گلها را دوست میداشتهاند و پرورش میدادهاند، امّا پیوندزدن، عملی نسبتاً جدید است.
دیگر خیلی دربارۀ امور جنسی گلها حرف زدیم؛ بیایید نگاهی بیندازیم به رابطۀ خاصّی که میان ما و گلهاست.
همه میدانیم که انسانها، گلها را میکارند، میپرورانند، میبویند، میخورند، میخرند، میفروشند، و با آنها گلآرایی میکنند. تقریباً در هر فرهنگی که میشناسیم، گیاهان گُلدار، محترم و عزیزند و حتّی نیاکانِ اوّلیّۀ ما در خاکسپاریها از گلها استفاده میکردند و آنها را در باغچهها پرورش میدادند.
جالب آنکه استفاده از گل در آیین مرگ، سابقهای بسیار کهن دارد، چنان که باستانشناسان حتّی در گوری هفتادهزار ساله، نزدیک استخوانهای نئاندرتالها آثاری از گلها را کشف کردهاند. امّا چرا این گونه از گلها استفاده میکنیم؟
زیرا آنها با یادآوریِ چرخۀ همیشگیِ زندگی و مرگ، به ما تسلّی میدهند. گلها هر پاییز میمیرند تا در بهار دوباره برویند.
در نتیجه، نخستین باغها هم به نخستین تمدّنهایی برمیگردند که ۱۰,۰۰۰ سال پیش در منطقۀ حاصلخیز بینالنهرین تأسیس شدند. نخستین باغها عمدتاً تزئینی بودند و برای خوشامدِ اقلیّتِ حاکم ساخته میشدند؛ طبقهای که برای تغذیه به گلها وابسته نبود.
پس از آن، هزارهای گذشت تا نوبت به نخستین پیشرفت بزرگ در زمینۀ گلها رسید: گیاهشناسانِ اوخرِ سدۀ هفدهم، آغاز کردند به پیوندزدنِ گونههایی متفاوت، و گیاهان پیوندیِ باورنکردنیای تولید کردند.
نخستین گیاهشناسانِ اروپایی دریافتند که گیاهان درواقع موجوداتی جنسیاند که تخمک و اسپرمِ باردِه را به شکلِ دانههای گَرده تولید میکنند. این کشف، پیوندزدن را آسان کرد. گیاهشناسان صرفاً گَردۀ یک گل را برمیداشتند و آن را به کُلالۀ چسبناکِ گونهای دیگر میزدند. سپس، اگر بخت یارشان بود، میوه یا بذرهایی پیدا میشد که میکاشتند و بدین ترتیب، به زودی، یک گیاه پیوندی جوانه میزد.
پیوندزدن، توفیق و دستاوردی اساسی بود زیرا پیوندزدن اغلب، گلهایی بزرگ و شکوهمند تولید میکند که احتمالاً نتایج آن را در گلفروشیِ محلّهتان میبینید.
ما از گلها غذا و عطر فراهم میکنیم.
بیشتر مردم از تماشای گلها لذّت میبرند، امّا آیا حاضرید گل بخورید؟
ممکن است از شنیدنش تعجّب کنید امّا بسیاری از غذاهایی که میخورید، از گلها بهدست آمدهاند و اَشکال مختلفی دارند. مثلاً بروکلی و کلم، هردو، با اینکه بهطور قانعکنندهای قیافۀ سبزیجات بهخود گرفتهاند، اساساً گلهایی هستند که هنوز باید باز شوند.
نمونۀ دیگر عسل است که درواقع شهد گلهاست و توسّط زنبورها فرآوری شده است. تمامِ این فرایند به یُمنِ معجزاتِ فتوسنتز، میسّر میشود که این توان را به گیاهان میدهد که از کربندیاکسید، آب، نور، و قند بسازند.
گیاهان از این مادّه استفاده میکنند تا زنبورها را به درون گلهایشان بکشانند؛ آنجا زنبورها یک شکم سیر، شهد میخورند، سپس شهد را با خود به کندو میبرند. همین که به خانه رسیدند، غذای خود را بارها قی میکنند و دوباره میخورند تا به حدّی غلیظ شود که ۸۰ درصد قند، و ۲۰ درصد آب داشته باشد.
فرایند تولید عسل، چندان اشتهاآور نیست امّا بهسببِ آنزیمهای گوارندۀ زنبورهاست که عسل شکرک نمیزند و درعوض، یکدست و نرم میماند؛ بابِ ریختن روی نانِ تُست!
حالا که میدانید احتمالاً گلها را میخورید، بگذارید برگردیم به بوهای خوششان که هرچند در اصل برای مشامِ گردهافشانان بوده است امّا انسانها هم از آنها بیبهره نماندهاند. درواقع، انسانها همواره کوشیدهاند تا مثلاً با تولید عطرها، رایحۀ گلها را بگیرند و نگه دارند.
برای مثال، نخستین بوهایی که توانستند از گیاهان بگیرند و حفظ کنند، در قالبِ عودهایی بود که نیاکان ما اغلب با اهدافی مذهبی میسوزاندند. این رایحهها را بسیار ارزشمند میدانستند و برخی از آنها مثل صمغ کندر یا مُر، همارزشِ طلا بودند. به همین دلیل است که در داستان میلادِ مسیح، سه پادشاه، برای زادروز عیسی، طلا و کندر و مُر به هدیه آوردند.
با اینحال، چند قرن پس از آن بود که انسان توانست عطرهایی برپایۀ گلها تهیّه و تولید کند. این کار بزرگ، بدستِ شیمیدانانِ تمدن اسلامی در قرونوسطا، در قرن دهم میلادی، انجام شد. آنان بوسیلۀ تقطیر بخاری، گلاب میگرفتند؛ بدین طریق که گلبرگهای گلسرخ را میجوشاندند و بخارِ معطّر آن را برمیداشتند که حاویِ روغنهای حیاتیِ گل بود.
گلها اثر خود را بر فرهنگ بشری به جا نهادهاند.
هرسال، وقتی روز ولنتاین میرسد، گلفروشیها سود کلانی میکنند. مردم، دستهگلهایی میخرند که بیانگرِ عشق و محبّتند زیرا گلها برای ما معنای خاصّی دارند.
امّا این معنا در مقایسه با کاربرد گلها برای پیغامهای سرّی در قرن هجدهم و نوزدهم، رنگ میبازد. بله حقیقت دارد: در آن زمان، فکروذکرِ مردم این بود از گلها بهعنوان رمزهای سِرّی استفاده کنند تا از آن طریق با عاشقان و دوستانشان ارتباط بگیرند. شروعش در پاریس بود، سال ۱۸۱۹، با انتشار کتابی به نامِ Le Langage des Fleurs (زبان گلها)، که معنای نمادین هرگل و هردستهگل را توضیح میداد.
مثلاً اگر میخواستید به دختری بگویید که در اوّلین نگاه، عاشقش شدهاید، باید گلسرخی بیخار به او میدادید. امّا اگر نامطمئن بودید، باید گلسرخی خاردار با برگهای سالم به او میدادید که نشان میداد نگران و دودلاید امّا هنوز امیدوارید.
ارتباط سرّی تنها کاربرد نمادین گلها نبود؛ در متون و نقّاشیها هم نقشی برجسته داشتند: نمادهایی پرمعنا و مظهرِ زیباییِ طبیعی بودند. درواقع، گلها برای سخنانِ تمثیلی، آنچنان مناسبند که حتّی عیسی مسیح نیز از آنها استفاده کرده است.
بهعنوان نمونه، در «موعظه سرِ کوه»، عیسی به پیروانش گفت: «به گلهای سوسن که در صحرا هستند نگاه کنید. آنها برای لباس غصّه نمیخورند. با اینحال به شما میگویم که سلیمان هم با تمام شکوه و ثروت خود، هرگز لباسی به زیبایی این گلهای صحرایی نپوشید. پس اگر خدا در فکر گلهایی است که امروز هستند و فردا از بین میروند، چقدر بیشتر در فکر شماست! ای کمایمانان.»
نقاشان نیز در طول تاریخ، شیفتۀ اَشکال و اَلوان ظریف گلها بودهاند و کوشیدهاند که زیبایی طبیعی آنها را به تصویر بکشند. بخصوص نقّاشان هلندی در قرن هفدهم، همۀ همّوغمّ خود را صرفِ کشیدن گلها کردند و تصاویری واقعگرایانهعکسوار (فتورئالیستی) پدید آوردند که بسیاری از آنها هنوز جاندار و زندهاند. گلها به این هنرمندان انگیزه میدادند تا به درجات هنری بالاتری برسند.
گیاهان، جرقّۀ پیشرفتها و اکتشافاتِ علمی را زدند.
پس همه، از هنرمندان گرفته تا عیسی مسیح، مسحورِ گلها و گیاهان بودهاند امّا گیاهان در اکتشافات علمی هم نقشی اساسی داشتهاند. مثلاً مشاهدۀ نحوۀ پراکندگی گیاهان در سراسر زمین، به پیشرفتی عظیم در زمینۀ جغرافیا انجامید.
در قرن هجدهم، دانشمند-کاوشگران و گیاهجمعکنهایی که جهان را میگشتند، دریافتند که گیاهان از یک قارّه به قارّۀ دیگر، تنوّع بسیار دارند. درواقع، گیاهان استرالیا آنقدر با گیاهان آمریکای شمالی تفاوت داشتند که در نظر کاشفانِ آنها، گویی آفریدۀ خدایانِ متفاوتی بودند.
از سوی دیگر، گیاهشناسان، تیرۀ گیاهیِ شکرپارگان (Proteaceae ) را کشف کردند که در همۀ قارّهها وجود دارند، از جمله در جزایر بزرگتر. امّا این تیره (یا خانواده) چگونه توانسته است در بخشهای ناهمگونی از جهان که اقیانوسها میانشان فاصله انداخته است، گسترش یابد؟
این دقیقاً همان پرسشی است که آلفرد وِگِنر، متخصّصِ ژئوفیزیک را به فرضیّهای انقلابی رساند: شاید قارّهها همیشه جدا از هم نبودهاند. این فرضیّه، دانشمندان را به کشفِ رانش قارّهای رساند و اینکه زمانی یک قارّۀ بزرگِ واحد وجود داشته است، موسوم به پانگهآ، که بر روی آن تیرۀ شکرپارگان روییدند و گسترش یافتند. سپس، قطعات پانگهآ، مثلِ ورقههای غولآسای یخ، از هم دور شدند و قارّههای کنونی ما را تشکیل دادند.
گیاهان نقش مهمّی نیز در فهم ما از علمِ وراثت (ژنتیک) ایفا کردند. شروعش ۱۶۰ سال پیش بود، وقتی که راهب آگوستینی، گرِگور مِندِل، داشت پیوندزدنِ نخودسبز را میآزمود. مِندِل در آزمایشهایش دریافت که چگونه ویژگیهای خاصّی در نسلهای جدید بُروز مییابند.
بهعنوان نمونه، وقتی نخودهای سفیدگل را با نخودهایی که گلهایی با تهرنگِ بنفش داشتند، پیوندمیزد، ثمرهشان فقط گل بنفش میداد. با اینحال، اگر میگذاشت که نسل جدید خودگردهافشانی کند، از هرچهار گیاهِ نسل بعدی، یکی گلهای سفید میداد.
استنتاجِ مِندِل این بود که ویژگی وراثتیِ گلهای سفید، مغلوب است. به بیان دیگر، ویژگی ضعیفی است که در حضورِ ویژگی غالبِ گلهای بنفش، پس میرود.
طبیعت، و بهویژه گلها، بر سلامت و سعادت ما میافزایند.
تا کنون از خود پرسیدهاید که چرا انسانها اینقدر به پارکها علاقه دارند؟ مثلاً در شهرها، تهیّۀ جا و مکان بسیار دشوار و گران است. ارزشِ مِلکیِ پارک مرکزی نیویورک، قطعاً معادل ثروتی هنگفت است! امّا نیویورکنشینان اصرار دارند که همچنان به پارکها دسترسی داشته باشند. چرا؟
یک پاسخ ممکن است بیوفیلیا باشد، یعنی میل طبیعی بشر به بودن در طبیعت و گرایش ما به سوی فضاهای سبز و گلها. این ویژگی را از نخستین نیاکانمان به ارث بردهایم که در دشتهای آفریقا میزیستند. در بیابانی از آن دست، کشش به سوی فضای سبز، احتمالِ بقای گونۀ انسان را افزایش میداده است زیرا گیاهان نشانۀ وجود آب و غذا هستند.
امّا این چه ربطی به گلها دارد؟
ما اساساً گلها را به این دلیل دوست داریم که همانندِ چیزهایی هستند که شهوداً جذبشان میشویم. گلها رنگهای مشهودی شبیه به میوههای رسیده دارند و رایحۀ بسیاری از آنها هم از لحاظ شیمیایی شبیه بوی برخی از میوههاست. بنابراین، آنها ما را به یاد چیزهای موردِ نیاز و علاقۀ ما میاندازند و در ما احساساتی خوشایند برمیانگیزند، شاید مثل عکسِ کسی که دوستش داریم.
البته این تمامِ فایدۀ طبیعت نیست. مطالعات نشان دادهاند که طبیعت میتواند به ما آرامش دهد و به درمان کمک کند. در سال ۱۹۸۴، راجر اورلیشِ پژوهشگر، وضعیت بیماران بیمارستان را پس از عمل جرّاحی مطالعه میکرد. او دریافت که بیمارانی که چشماندازی سرسبز داشتند، بسیار زودتر از آنهایی بهبود مییافتند که پنجرۀ اتاقشان رو به دیواری آجری بود. علاوه بر این، بیمارانی که چشماندازی زیبا داشتند، نیاز کمتری به مسکّن پیدا میکردند.
گلها هم چنین تأثیری بر ما دارند. درواقع، رایحۀ یک گل میتواند فشار خون را پایین بیاورد، و بوییدن گل سرخ، میتواند کمک کند که از شرّ پرخاشگریهای بیجا و بیفایده خلاض شوید، زیرا ترشّح آدرنالین را تا ۳۰ درصد کاهش میدهد.
جمعبندی نهایی
پیام کلیدی این کتاب:
گیاهان گُلدار، برای جذبِ گردهافشانان، به زیبایی، بو، و هدیههای خوشمزۀ خود متّکیاند. گردهافشانان، تولیدمثل گلها را تسهیل میکنند. اگرچه راهکارهای فریبندۀ گلها متوجّهِ انسانها نیست، با این وجود، قلبِ انسانها را تسخیر کردهاند.
توصیۀ عملی:
بر طولِ عمرِ گلهای چیدۀ خود در گلدان بیفزایید.
چند ترفند ساده به شما کمک میکند که بتوانید تا جای ممکن، گلهای چیدۀ خود را مدّت بیشتری نگه دارید. مهمتر از همه اینکه همیشه از گلدانی تمیز، و آبی پاکیزه و ولرم استفاده کنید و اگر ممکن است، هرروز آنها را عوض کنید. علاوه بر این، میتوانید برایشان غذای گل بخرید و حتماً پیش از آنکه در آب بگذاریدشان، ساقههای آنها را بچینید.
نظری دارید؟
بسیار مشتاقیم که بدانیم شما دربارۀ محتوای این کتاب چه میاندیشید! کافی است ایمیلی بفرستید به remember@cfbk.ir و در قسمت موضوع، اسم این کتاب را بنویسید و دیدگاهتان را با خانواده کافه کتاب در میان بگذارید!
پیشنهاد برای مطالعۀ بیشتر: زندگیِ پنهانِ درختان اثر پِتِر وُللِبِن
درختان، گرفتارِ چرخههای بیشمار و پیچیدهای هستند و پیوسته برای آب و نور و بقا در تنازعند. این تنازع، به تواناییهای شگفتی انجامیده است: درختان با هم ارتباط میگیرند، به یکدیگر یاری میرسانند، با قارچها و موجودات دیگر همکاری میکنند، خاطرات دارند وحتّی یک نوع اینترنت مخصوص به خود درست کردهاند!
These early plants included a single-celled algae that allowed moss-like organisms to spread across the earth’s dry surface, competing for light and space, some of which evolved into ferns.
این جمله از نظر نحوی و نقطهگذاری برایم ابهام دارد. ممکن است منظور این باشد. هرکدام را درست و دقیق یافتید انتخاب کنید:
برخی از این گیاهان اوّلیّه -از آن جمله، جلبکی تکیاختهای- که برای ارگانیسمهای خزهمانند این امکان را فراهم میکردند که درامتداد سطح خشک زمین بگسترند، در رقابت بر سر نور و فضا، به سرخسها تکامل یافتند.