از یکی از پیشگامانِ سیلیکونوَلی بیاموزید که چگونه بر اعتیاد دیجیتالی خود غلبه کنید.
چکیده کتاب The Distraction Addiction نوشته Alex Soojung-Kim Pang
چند دستگاهِ دیجیتال دارید؟ و چند اپلیکیشن و برنامه روی آنها نصب کردهاید؟ اگر شما هم مثل میلیونها آدمی هستید که قسمتی عمده از روزشان را در اینترنت و در میانِ رسانههای اجتماعی، سربرگهای چندگانۀ مرورگر، ایمیل و پیامرسانهای فوری میگذرانند، احتمالاً جوابتان این است: یک چند تایی! اعتیاد دیجتالی دارید؟
دیجیتالزادگی، سخت است (دیجیتالزاده کسی است که در عصرِ فنّاوری دیجیتال بزرگ شده است و از سنین کم با کامپیوتر و اینترنت آشناست). پیوسته در پیام های دریافتی حقیقی و مجازی خود با اطلاعات فراوانی روبهرو میشویم که به آسانی نمیتوانیم جلوی موارد غیرلازم را بگیریم و بر کاری که داریم انجام میدهیم متمرکز شویم.
پس چطور میتوانیم بر حواسپرتیهای دیجیتال خود غلبه کنیم؟ این چکیده قرار است به ما کمک کنند و با استفاده از مثالهایی برگرفته از تحقیقاتِ علوم اعصاب آزمایشگاهی، روانشناسی، و فلسفۀ بودایی، راههایی پیش پای ما مینهند تا بتوانیم ذهنآگاهتر و حواسجمعتر باشیم و از مهمترین لحظاتمان لذّت ببریم.
در این یادداشتها درخواهید یافت:
- چگونه گردشی روزانه به داروین کمک کرد تا ۱۸ کتاب و مقاله بنویسد؛
- تفاوت چندکارگی با ازاینکاربهآنکارپریدن را؛ و
- چرا مراقبه میتواند حافظه را تقویت کند و مدّتِ توجّه شما را افزایش دهد.
اعتیاد دیجیتالی به اینترنت را تبدیل کنید به رابطهای سرشار و ثمربخش.
اینترنت امروزه در مرکزِ زندگی ماست. طبقِ مرکز تحقیقاتِ نیلسن و پیو، آمریکاییان بطور میانگین، ماهانه ۶۰ ساعت را آنلاین میگذرانند. دستگاههای دیجیتال، در بر جهانهای تازهای میگشایند امّا این عصرِ جدیدِ ارتباطات، ممکن است بهایی گزاف داشته باشد.
با وابستهشدنِ هرچه بیشتر به این دستگاهها، خطرِ «معتادشدن به اینترنت» را به جان میخریم.
اگر اغراقآمیز بنظر میرسد، نگاهی بیندازید به تحقیقی که در دانشگاهِ مریلند انجام گرفت که در آن محقّقان، از دانشجویانی از ده کشور مختلف خواستند که یک روز را بیاینترنت (آفلاین) بگذرانند و تجربۀ خود را گزارش دهند. نتایج، بدون اغراق، هشداردهنده بود.
زبانی که دانشجویان بهکار میبردند، یادآورِ اعتیاد به مواد مخدّر بود. یکی از شرکتکنندگان از انگلستان میگفت که آنها «خمارِ» دستگاههایشان بودهاند؛ یک دانشجوی آمریکایی هم گفت: «احساسِ یک معتاد به مواد را داشتم که برای یک ذرّه اطّلاعات، بالبال میزند.» یک دانشجوی انگلیسی دیگر، صراحتاً اعتیادش را پذیرفت: «من به الکل، کوکائین یا هرنوع انحراف اجتماعی دیگری نیاز ندارم. موادّ من، رسانه است؛ بدون آن از دست رفتهبودم.»
مطالعۀ دیگری که در بیمارستانی در بوستون انجام شد نیز این یافتهها را تأیید کرد. دو نفر از سه شرکتکننده، توهّمِ لرزشِ تلفن همراه را تجربه کردند؛ یعنی این احساس غیرعادی را داشتند که تلفن همراهشان زنگ میخورد، درحالی که نمیخورد.
دانشمندان این پدیده را جزئی از اعتیاد دیجیتالی به اینترنت تشخیص دادهاند. کسی که مُدام از تلفن همراهش استفاده میکند، با حسِ لرزشِ آن بر روی پوست آشناست؛ هنگامی که لباسش به پوستش میمالد یا یک انقباض کوچک عضلانی را حس میکند، فوراً فکر میکند که همان حسِ بسیار آشنای لرزش موبایل است.
امّا این وضع، مطلوب نیست. اگر فنّاوری را در رابطهای سرشار و ثمربخش بگنجانیم، میتواند در حُکمِ گسترشِ خودمان باشد. اصطلاحِ «سرشاری» را اوّلین بار، میهای چیکسِنتمیهایی، روانشناسِ مجاری وضع کرد. این اصطلاح اشاره دارد به نحوۀ تجربۀ ما از جهان، هنگامی که عمیقاً در کاری غرق شدهایم.
مؤلّف، مثالی خوب از این حالت است: او در کودکی، بیش از یک دهه، تایپِ دهانگشتی را تمرین میکرد و اکنون میتواند چشمبسته دستکم ۷۰ کلمه را در یک دقیقه تایپ کند. حتّی وقتی از کامپیوترش دور باشد، میتواند صفحهکلیدی خیالی را در ذهنش مجسّم کند؛ ترفندی مفید هنگامی که فرزندانش از او میخواهند که یک کلمه را هجی کند!
اعتیاد، تجربهای یکسره متفاوت است. وقتی به اینترنت معتاد میشویم، به آن متّکی میشویم. مثالِ مؤلّف نشان میدهد که چه اتّفاقی میافتد هنگامی که آگاهانه از فنّاوری استفاده کنیم؛ یعنی آن را همچون ابزاری سودمند به کار ببریم نه اینکه بندۀ دستگاههای دیجیتالمان شویم.
با تمایز نهادن میانِ چندکارگی و «از کاری به کاری پریدن»، بازدهی خود را افزایش دهید.
تصوّر کنید که پشت کامپیوترتان نشستهاید. وسطِ نوشتنِ ایمیل مهمی هستید که تلفنتان صدا میکند. از تایپ کردن دست میکشید تا جوابِ پیامک را بدهید. کجا بودید؟ آها، درست است، میخواستید آن مقالۀ جالب را بخوانید…
این راهش نیست؛ تعجّبی هم ندارد! زیرا این حالت، چندکارگی نیست، از کاری به کاری پریدن است.
امّا تفاوتشان چیست؟
مانیکا اسمیت، استادِ یوسیاِلاِی، چندکارگی را چنین تعریف میکند: فعّالیتهایی چندگانه که با هدف مشترکی در ذهن، آنها را به عهده میگیریم. مثلاً دوستانتان را به ضیافت شام دعوت کردهاید و باید همزمان حواستان به چندچیز باشد: چه موادّی لازم دارید، از کجا بخریدشان، هرچیز را چگونه آماده کنید، و زمانبندیِ همۀ کارها. برای اینکه یک مهمانی موفّقیتآمیز بدهید، باید واقعاً چندکاره باشید.
ازکاریبهکاریپریدن هم متضمّن فعّالیتهای چندگانه است امّا هدف مشترکی آنها را یکپارچه نمیکند بلکه دارید کارهای متفاوت و نامرتبط را همزمان انجام میدهید. برای فهمیدنِ اصل مطلب، به این آزمایش سه مرحلهای نگاه کنید که مگان جونز، روانشناس در دانشگاه برکلی کالیفرنیا، انجام داده است.
جونز در قدم اوّل، از مؤلّف خواست که از یک تا ده را با سرعت هرچه بیشتر بشمرد. آسان است، نه؟ سپس از او خواست الفبا را از A تا J از بر بگوید. این یکی هم خیلی آسان بود. هر دو را در یک ثانیه و نیم انجام داد.
امّا اگر تغییرات تصادفی ایجاد کنید، چطور؟ هنگامی که جونز از مؤلّف خواست تا اعداد و حروف را به تناوب بگوید – یک الف، دو ب، و … – به زحمت افتاد. از این یکی به آن یکی پریدن، کار را پیچیدهتر کرد. سه برابر بیشتر طول کشید تا انجامش دهد.
این آزمایش به خوبی نشان میدهد که چگونه ازکاریبهکاریپریدن، از کارامدی ما میکاهد و بر احتمالِ خطا میافزاید.
هرکسی که تاکنون پشت کامپیوتری نشسته باشد و از این سربرگ (tab) به آن سربرگ رفته باشد، میداند که ازکاریبهکاریپریدن بسیار رایج است. پس راهحل چیست؟
یک راهحل، Zenware است؛ برنامههایی که مانعِ حواسپرتی میشوند و چندکارگیِ مؤثّری را میسّر میسازند. WriteRoom نمونهای است از اینکه Zenware چقدر میتواند اثربخش باشد.
جِسی گروسجین، طرّاحی اپلیکیشن را پس از آن آغاز کرد که دید که نویسندگان چه زمانی را صرفِ وررفتن با صفحهآراییِ نوشتههاشان میکنند و حواسشان از کار اصلیشان که نوشتن است، عملاً پرت میشود.
راهحلّ او همانقدر که ساده بود، درخشان هم بود: با حذفِ همۀ دکمههای تنظیماتِ حاشیهها، فاصلۀ سطرها، فونتها و…، کاربر با صفحهنمایشی کامل روبروست که هیچ گونه گزینۀ شکلبندی و صفحهآرایی ندارد. این فضا به نویسندگان کمک میکند تا بر آنچه مهم است، تمرکز کرده و بر اعتیاد دیجیتالی غلبه نمایند.
هم بوداییان، هم دانشمندان بر این باورند که ذهنآگاهی، راهحلّ حواسپرتی است.
Zenware یگانه یا حتّی بهترین راهحلِ حواسپرتی نیست. از دامچو وانگمو (Damchoe Wangmo) بپرسید: یکی از ۵۰۰۰ شاگرد صومعۀ بودایی نامدرولینگ در جنوب غربی هندوستان.
همچون بسیاری از بوداییان، وانگمو نیز فکر میکند که حواسپرتی، نه چندان ناشی از فنّاوری، بلکه به سببِ فقدانِ ذهناگاهی است. بهکشو ساماهیتا، استاد سابقِ زیستدادهورزی در دانشگاهِ فنّی دانمارک، که اکنون در کسوت راهب در سریلانکا زندگی میکند، این مدّعا را تأیید میکند.
دستورالعمل او برای ذهنآگاهی، یکی از سفتوسختترین دستورالعملهاست. شبانه چهار ساعت میخوابد و روزانه هشت ساعت مراقبه میکند. بهکشو ذهناگاهی را چنین تعریف میکند: هماهنگی با افکار و اعمالتان در لحظۀ حال.
بخاطر چنین تمرکزی بر ذهنآگاهی، بهکشو میتواند از فنّاوری بهره ببرد بی آنکه به آن وابسته شود. از همین روست که میتواند پنج ساعت از روز را اختصاص دهد به انتشار مطالبی بر روی وبسایتش (آنچه بودا گفت What Buddha Said) و پاسخ دادن به دنبالکنندگانش در توییتر، و شرکت در بحثهای آنلاین، بی آنکه خواهان بیش از این شود. قطعِ اتّصال هم برایش مثل آب خوردن، آسان است.
مثال او، مؤیّد باورهای بوداییان دیگر است: حواسپرتی، ناشی از دنیای بیرونی نیست، بلکه بازتابِ وضعی درونی است.
اگر با ذهنی مشغول، کاری را آغاز کنید، بیشتر احتمال دارد که با زنگ موبایل، حواستان پرت شود. امّا نه موبایل سببِ واقعیِ حواسپرتی شماست، نه اینترنت؛ بلکه وضعِ ذهنی خودتان است.
ریچارد دیویدسن، در آزمایشی این مطلب را نشان داده است. او استادِ علوم اعصاب است و پس از دیداری تصادفی با دالایلاما، به تغییراتِ بلندمدّت در ساختار مغز علاقهمند شد. دیویدسن درخواست کرد که اثرات مراقبه را بر مغزِ راهبان مطالعه کند.
همین که دالایلاما موافقت کرد، دیویدسن و همکارش آنتونی لوتز، چندین راهب را درحال مراقبه، به مانیتورهای الکترومغزنگار وصل کردند.
از راهبی به نام متیو ریکارد خواستند که با تمرکز بر عشقِ نامشروط مراقبه کند. نتایج، شگفتیانگیز بود: افزایشِ فعّالیت قسمتی از مغز که با عواطف مرتبط است، چندان چشمگیر بود که دو دانشمند در آغاز گمان کردند که خطایی فنّی رخ داده است.
امّا نتایج، دقیق بود. سالها مراقبۀ منظّم باعث شده بود که مغز این راهبان، در قسمتهای مرتبط با عواطف، حافظه و توجّه، سطوح بالاتری از فعّالیت را نشان دهد.
هرچه رایانهها تعاملگرتر میشوند، ما نیز بیشتر ارتباط برقرار میکنیم، و این امر میتواند به ما در دستیابی به اهدافمان کمک کند.
چرا رایانهها اینقدر حواسپرتکن شدهاند؟ توانمندی و قدرتِ بهسرعت فزایندۀ آنها باعث شده است که امروزه هرجا و هرزمان در زندگی ما حضور داشته باشند.
امّا قضیه به اینجا ختم نمیشود. بایرون ریوز و کلیفورد ناس، استادان دانشگاه استنفورد، میگویند که رایانهها چنان در زندگی روزمرّۀ ما جا گرفتهاند که رفتهرفته داریم با آنها مثل انسانها رفتار میکنیم!
این از آن روست که ما با رایانههایی که تعاملگر و دریافتگرند، ارتباط نزدیکتری برقرار میکنیم.
توجّه کنید به آزمایشی اجتماعی که اخیراً جِرِمی بِیلنسن، مدیرِ آزمایشگاهِ تعامل انسان مجازی در دانشگاه استنفورد، و فارغالتحصیلی به نام نیک یی، انجام دادهاند.
این دو از واقعیت مجازی استفاده کردند تا آواتارهایی بسیار واقعی بسازند و از شرکتکنندگان خواستند که به سخنرانیِ چهاردقیقهای آنها گوش دهند. در این مدّت، برخی از این آواتارها، زبان بدن و حالات چهرۀ شنوندگان خود را تقلید میکردند، در حالی که برخی دیگر کمتر واکنش نشان میدادند.
بیلنسن و یی از شرکتکنندگان پرسیدند که آیا آواتارهای تعاملگرتر، در نظرشان اقناعکنندهتر و گیراتر از آنهایی بودند که کمتر تعامل داشتند یا نه. پاسخ همگی «بله» بود. این امر نشان میدهد که وقتی کامپیوترها واکنشگرتر و تعاملگرتر هستند، ارتباط عمیقتری با آنها برقرار میکنیم. از این گذشته، از این ارتباط میتوانیم در جهت دستیابی به اهدافمان استفاده کنیم.
آزمایش دیگری را نیز جسی فاکس، استاد دانشگاه ایالتِ اُهایو، انجام داده است. او میخواست بداند که آواتارهای واقعیت مجازی، چه تأثیری بر انگیزۀ افراد در دنبالکردنِ اهداف بلندمدّتشان دارد. مثلاً آیا میتوانند به ما در غلبه بر موانعِ شروعِ یک رژیم ورزشی کمک کنند یا نه؟
او دو نوع آواتار طرّاحی کرد و آنها را در اتاقی با وسایل ورزشی گذاشت. یکی از این دو نوع، ظاهری کلّی داشت امّا دومی شبیه به شرکتکنندگان بود. گروهی از شرکتکنندگان، آواتار اوّل را دیدند؛ گروهی دیگر، آواتاری را که به آنها شباهت داشت. وجهِ اشتراک این دو آواتار، مجموعهای از رفتارهای منفی و مثبت بود: اگر شرکتکنندگان یک گوشه میایستادند، آواتارها چاق میشدند؛ و اگر شرکتکنندگان شروع به ورزش میکردند، آواتارها وزن کم میکردند.
نتیجه چه بود؟ به طور میانگین، شرکتکنندگانی که با آواتارهای شخصیشدۀ خود تعامل داشتند، یکساعت تمام بیش از آنها که با آواتارهای کلّی و بیچهره تعامل داشتند، ورزش کردند.
پس همیشه موضوع، اعتیاد دیجیتالی نیست! رایانهها به ما در غلبه بر موانع و حرکت به سوی اهداف بلندمدتمان انگیزه میدهند، بویژه وقتی به ما کمک میکنند تا نتایج تلاشهایمان را به چشم ببینیم.
پیادهروی و طرّاحیِ تفکّرآمیز به ما کمک میکنند که تمرکز کنیم و مانع از حواسپرتی شویم.
هرچه رایانهها نقشی مهمتر در زندگی ما پیدا میکنند، نیاز ما هم به ذهناگاهی افزایش مییابد. پس کجا از مشغولیتهای زندگیِ پرمشغلۀ روزمرّه فراغت بیابیم؟ گزینههای زیادی هست: از یوگا گرفته تا آخرین اپلیکیشنهای آرامش ذهن.
امّا راهحل دیگری هم هست و آن کاری است که هرروزه انجام میدهیم: پیادهروی! گشتوگذار، محرّکی عالی برای فکر و ذهن است.
چارلز داروین را درنظر بگیرید. در سال ۱۸۴۲، داروینها به خانۀ جدیدشان – موسوم به Down House – در روستای براملی در حاشیۀ لندن نقل مکان کردند. این جا را با دقت فراوان برگزیده بودند: دسترسی آسان به شهر داشت امّا از مشغولیتهای آن به دور بود.
یکی از مشخّصههای این خانه، «شنراهِ» آن بود: یک راهِ شنیِ ۴۰۰ متری که داروین پس از استقرارشان در خانه، ساخت و خیلی زود معروف شد به «جادّۀ اندیشۀ» داروین.
زیستشناس ما حدود چهل سال در این مسیر، پیادهروی روزانه داشت و در مسائل علمی خود تعمّق میکرد. جیمز مور، تاریخدان و استاد دانشگاه اُپِن، میگوید که «شنراه» مهمترین ویژگی خانۀ داروین بود. نتایجش نیازی به توضیح ندارد: داروین در مدّتی که در این خانه سکونت داشت، ۱۸ کتاب و تکنگاری منتشر کرد.
امّا چرا پیادهروی اینقدر اثربخش است؟
چون راهی عالی است برای آنکه بگذارید ذهنتان آزادانه پرسه بزند زیرا هم فراغتی است از روال معمول کار و زندگیتان، و هم فعالیتی است که توجّه ششدانگ شما را نمیخواهد.
همانطور که شنراه داروین نشان میدهد، به فعالیتهایی که منشأ فکر و تأمل میشوند میتوان فعالانه میدان داد. معماریای که چنین تأثیری دارد را طرّاحی تفکّرآمیز مینامند. برای آنکه یک طرح را بتوان تفکّرآمیز دانست، چند ملاک و معیار وجود دارد.
نخست آنکه باید جذّاب باشد. باید خیالانگیز باشد امّا نه آنقدر که توجّهِ تامِّ شما را بطلبد.
دیگر آنکه باید احساسِ دور بودن به شما بدهد. بهترین طرح تفکّرآمیز، فرجه و فراغتی از محل کار هرروزهتان فراهم میکند. فراغت از دنیای بیرون میتواند به آسانیِ پَرچینگذاری اطراف یک مسیر باشد؛ راهحلی که به ذهن داروین رسید.
ملاک سوم، ملاکِ وسعت است. حریم شما باید آنقدر بزرگ باشد که احساس کنید کلّ جهان است.
درآخر اینکه باید حواستان به سازگاری باشد؛ یعنی بتوانید راحت جهتیابی کنید. برای مثال، شنراه داروین، مسیرهای باریک و بهدقّتطرّاحیشده داشت.
مشغولیتهای اعتیادآور را بشناسید و آنها را کنار بگذارید و از این راه، معنایی بزرگتر در زندگی خود بیابید.
اگر شما هم مثل میلیونها آدمی هستید که روزانه بیش از هشت ساعت را صرفِ پرسهزدن در رسانههای مجازی و ایمیل میکنند، شاید بد نباشد که به جمعۀ دیجیتال فکر کنید. این اصطلاح را نخستین بار روانشناسی به نامِ آن دیلِنشنایدر، که در سیلیکونوَلی مستقر بود، بهکار برد. این مفهوم اشاره دارد به فراغت از اینترنت و قطعِ اتّصالِ دستگاهها.
این فکر، هم ساده است، هم مؤثّر. وقتی سروصداهای پسزمینه را که ما را بصورت آنلاین احاطه میکنند نشنویم، فضای بیشتری برای معنایی بزرگتر در زندگی خود ایجاد میکنیم.
اگر شک دارید، از شای کُلسِنس بپرسید. او که اکنون با خود عهد بسته است که آیین جمعۀ دیجیتال را پاس بدارد، سابقاً به رسانههای اجتماعی اعتیاد دیجیتالی داشت.
او تصمیم گرفت در طولِ ماهعسل یکماههاش در بالی، از دنیای آنلاین به مدّتی طولانی فارغ شود. این زوج، به ماهعسلشان مثل یک زنگ تفریح در مدرسه نگاه میکردند. دسترسی به اینترنت، ویکیپدیا، و کدهای کیوآر را رها کردند و به استقبالِ کتابراهنماها، بلیطهای چاپی و کاغذباریکههای رزرو رفتند.
نتایج، اساسی بود: شای بجای آنکه وسواسیوار عکس بگیرد تا در شبکههای اجتماعی آپلود کند، خود را حاضر در لحظۀ حال یافت و دید که دارد از اوقاتش با همسر جدیدش لذّت میبرد.
البته لازم نیست یکشبه عادتان را ترک کنید. بهترین کار این است که مشخص کنید که چه سایتها، اپلیکیشنها، و دستگاههایی اعتیادآورترند و حواستان را بیشتر پرت میکنند و سپس تمرکز کنید بر محدود کردن دسترسیتان به آنها.
این همان کاری است که مهندسِ تِسلاموتور، دیوید وورتِل کرد، پس از آنکه متوجّه این عادتش شد که تبلتش را همه جا با خود میبرد و دید که این عادت دارد به رابطهاش با فرزندش لطمه میزند.
شنبهای در پارکی نشسته بود که این کشف رخ داد. پسرش از او پرسیده بود که آیا میتوانند جایی بروند یا نه و او، بجای آنکه کاملاً به فرزندش توجّه کند، به خود آمد و دید که به او گفته صبر کند تا نوشتهای را که دارد میخواند تمام کند.
از ترس آنکه مبادا این عادت، رابطۀ پدر- پسری آنها را خراب کند، تصمیم گرفت که وقتی با پسرش وقت میگذراند، همیشه تبلتش را در خانه بگذارد و تلفن همراهش را خاموش کند. این کار ذهنش را آزاد کرد و به او این امکان را داد که در مهمترین لحظاتِ کودکیِ پسرش حضور داشته باشد.
لازم نیست اینترنت و ارتباطات را کنار بگذارید؛ فقط باید برخی اوقات، فراغت پیدا کنید. هرچه باشد، حواسپرتی و مشغولیت، یک انتخاب است.
جمعبندی نهایی
پیام کلیدی این کتاب:
آسان میتوان فنّاوری را مقصّرِ حواسپرتی و بیتوجّهی ما به خانواده و کار دانست، امّا مسئله عمیقتر از اینترنت یا جدیدترین اپلیکیشن است؛ مسئله وضعیتِ ذهنی است. اگر بیآنکه از پیش، فضای ذهنی مناسبی داشته باشیم، کاری را آغاز کنیم، کوچکترین چیزها – مثل جرینگ ایمیل جدید یا لرزۀ گوشی – میتوانند تمرکزمان را برهم بزند. توجّه به کاری که داریم انجام میدهیم، قابلیّتی است که به مرور زمان، با اراده و ذهناگاهی تقویت میشود.
توصیۀ عملی
دشمنانِ اصلی دیجیتالِ خود را شناسایی کنید.
یک لحظه به یک روز کاری معمول فکر کنید. چه بود که آخرین بار حواستان را از کاری پرت کرد؟ ممکن است خودتان از قبل بدانید که چطور بعضی از مشغولیتها را نادیده بگیرید امّا بعضی چیزهای دیگر – مثلاً توییتر یا گوشی هوشمند – میتوانند کاملاً تمرکزتان را برهم بزنند. همین که مجرمان را قرنطینه کردید، دسترسیتان را نیز به آنها محدود کنید. کار راحتی است؛ مثلاً مدّتی دستگاه را خاموش کنید یا در خانه بگذاریدش. شاید هم بخواهید نرمافزارهایی دانلود کنید که به شما کمک کنند که سروصدای پسزمینه را قطع کنید، یا گزینههای شکلبندی را در یک صفحۀ وُرد حذف کنید. یادتان باشد که حواسپرتی، یک انتخاب است و شما میتوانید در عوض انتخاب کنید که متمرکز باشید!
بازخوردی دارید؟
ما قطعاً مشتاق شنیدن نظرات شما دربارهی مطالبمان هستیم. فقط کافی است یک ایمیل با نام این کتاب به عنوان subject به remermber@cfbk.ir بفرستید و افکار خودتان را با خانواده کافه کتاب در میان بگذارید!
پیشنهاد برای مطالعۀ بیشتر: انفصالِ بزرگ اثرِ کاترین استاینر-اِدِیر
انفصالِ بزرگ (۲۰۱۳)، دربارۀ نسل کنونیِ نوزادان، نوپایان و کودکانی است که در جهان دیجیتال رشد میکنند. رسانۀ دیجیتال، از بازیهای آنلاین گرفته تا شبکههای اجتماعی، تأثیری ژرف بر رشد کودک دارند، چه رشد ذهنی، چه اجتماعی. این یادداشتها توضیح میدهند که والدین، باید چه کارهایی را به چه علّت انجام دهند تا بکوشند که فرزندانشان را از این موانعِ رشد، ایمن نگاه دارند.