همدلی چیست؟روش هایی که همدلی شما را به مسیر غلط میبرد را کشف کنید.
چه در قاهره چه منچستر و یا لاس وگاس باشیم،ظاهرا وقایع سخت غم انگیز به طور مستمر اتفاق می افتند تا همدلی ما را برای قربانیان و خانوادههای آنها ارزیابی کنند.ممکن است برای قربانیان بی گناه و افرادی که زندگیشان را از دست میدهند ناراحت شوید،اما اگر با خودتان صادق باشید،متوجه میشوید که بعضی اتفاقات شما را بیشتر از سایر اتفاقات ناراحت میکند،واین فقط یکی از دلایلی است که چرا نباید تنها به احساس غم تکیه کرد(اعتماد کرد). اگر واقعا جهانی را میخواهید که در آن مردم نهایت دلسوزی برای یک پناهندهی مهاجر به کشور همسایه را نشان میدهند،کمبود همدلی را سرزنش نکنید،بلکه شاید بخواهید تنها طبیعت مغرضانهی خود همدلی را سرزنش کنید. در ادامه با خلاصه کتاب علیه همدلی نوشته پائول بلوم همراه کافه کتاب باشد.
در این خلاصه کتاب شما خواهید فهمید:
- چرا بعضی از تراژدی ها اعتراضات مردمی بیشتری نسبت به بقیه دارند
- چگونه نرون های آینه ای به ما کمک میکنند تا یادگیری سریع تری داشته باشیم
- و چطور است که شاید موسسهی «یک آرزو کن» بهترین موسسهی خیریه نباشد
همدلی یک پاسخ احساسی است که به ما اجازه میدهد تا بفهمیم دیگران در چه شرایطی هستند.
ما معمولا لغت همدلی را میشنویم که در محاورات به کار برده میشود،مثلا درمورد بعضی افراد بی احساس که میتوانستند همدلی بیشتری داشته باشند.اما این منابع ارزشمند احساسی دقیقا چه هستند؟
همدلی به عنوان یک توانایی برای درک و به اشتراک گذاشتن احساسات و موقعیتی است که فرد دیگری در حال تجربهی آن است.
ممکن است برای این که همدلی را در عمل ببینیم،نگاهی به عواقب دنبال کردن یک تراژدی عمومی مانند قتل عام در مدرسهی ابتدایی سندی هوک در نیوتاون بیاندازیم که ۲۰ کودک توسط یک فرد مسلح (آدام لنزا) در ۱۴ دسامبر ۲۰۱۲ کشته شدند.
بلافاصله بعد از شنیدن این خبر،همسر نویسنده احساس کرد که باید از مدرسه دیدن کند و فرزندان آنها هم با او همراه شدند درحالی که دلیل کوچکی وجود داشت که ممکن بود در خطر باشند.
روز بعد،نویسنده برای خرید یک قهوه توقف کرد و در کافه زنی مشغول گریه کردن بود.آن زن هیچکدام از قربانیان تیراندازی را نمیشناخت اما او هم کودکانی در همان سن و سال داشت و احساس ناراحتی میکرد.
وقتی رئیس جمهور اوباما برای نشان دادن همدردی خودش در این تراژدی درحال یک سخنرانی عمومی بود،خودش هم در حال گریه کردن بود.
در همهی این موارد،ما والدینی را میبینیم که خودشان را به آسانی جای افرادی میگذارند که فرزندانشان را در نیوتاون از دست داده اند.
این ها نشانه هایی از همدلی احساسی هستند.همدلی احساسی با همدلی ادراکی متفاوت است.همدلی ادراکی یعنی توانایی درک احساسات یک فرد بدون این که خودمان آن را احساس کنیم.
همدلی ادراکی چیزی است که کلاهبرداران و زورگویان استفاده میکنند تا نقطه ضعف قربانی را شناسایی و از آن سو استفاده میکنند.برخلاف همدلی احساسی،انها درد قربانی خود را احساس نمیکنند بلکه از آن بهره برداری میکنند.
همچنین همدلی احساسی میتواند خودش را توسط راه های فیزیکی نشان دهد.ممکن است کسی را ببینید که به سختی زمین میخورد و سرش به زمین برخورد میکند و شما درد را در همان ناحیه از سر خود احساس کنید.همینطور نویسنده(جان آپدایک) هر زمان که مادربزرگش سر میز شام لقمه ای در گلویش میپرد یک گرفتگی در گلوی خودش احساس میکند.
امروزه همدلی یک موضوع محبوب است و میتواند در طی تجربیات گوناگون پرورش داده شود.
اخیرا موجی از علاقه به همدلی به راه افتاده است.تنها لازم است نگاهی به طبقات کتاب فروشی های آمریکا بیاندازید تا متوجه شوید این قسمت از روانشناسی چقدر مطرح شده است.
اما تنها کتاب ها نیستند،سرمقاله ها،کنفرانس ها،تعداد زیادی از مروجین مستقل دینی و کانال های یوتیوب و وبلاگ ها به این موضوع اختصاص پیدا کرده اند.
نویسنده،کنفرانس ها و جوامع آنلاین زیادی را مشاهده کرده که در آنها همدلی نه تنها برای بهبود زندگی شخصی و کاری،بلکه به عنوان راهی برای حل مشکلات جهان شناخته میشود.
در سال ۲۰۱۴ نگرانی های افزاینده ای در آمریکا در رابطه با موارد زیادی از سیاهپوستان جوانی که توسط پلیس کشته شدند شکل گرفت.در هنگام تلاش برای حل این مشکل، دو تئوری مختلف پدیدار شد:معترضانی که باور داشتند که پلیس حس همدلی نسبت به سیاهپوستان ندارد و افراد دیگری که اعتقاد داشتند که معترضان همدلی لازم را نسبت به پلیس برای مواجهه با تمام استرس ها و موقعیت های خطرناک ندارند.
این نشان میدهد که چقدر آسان میتوانیم همدلی یک طرفه و کوته فکرانه داشته باشیم که میتواند کشمکش را بدتر کند.اگر ما همدلی را انتخاب میکنیم،همدلی باید برای هر دو طرف باشد،تنها در آن صورت میتوانیم راهی پیدا کنیم که به نفع همه باشد.
اگر همدلی متعادل شده اثر مثبتی بر شرایط دارد،چگونه میتوانیم آن را تقویت کنیم؟تجربهی شخصی اثر بزرگی دارد،به طور مثال هنگامی که والدین فرزندی با نیاز های خاص دارند،این والدین احساسات و دلسوزیشان نسبت به همه ی افراد با نیاز های خاص رشد می یابد.
در غیر اینصورت ما باید فعالانه باعث رشد همدلی در افرادی که به ما نزدیک هستند بکنیم.در مورد والدین یعنی تشویق کردن کودکان به همدلی از طریق مطرح کردن سوالاتی مانند«چه احساسی داشتی اگر کسی با تو اینگونه رفتار میکرد؟».
همدلی یک پاسخ نورولوژیک است که که به ما اجازه میدهد تا در درد و انزجار دیگران سهیم شویم.
احتمالا تا به حال جملهی «درکت میکنم» را شنیده اید اما این جمله،جمله ای فراتر از اعلام موافقت با دیگران است.بلکه یک راه دقیق برای توضیح این است که چگونه مغز ما از لحاظ نورولوژیک احساسات دیگران را منعکس میکند.
وقتی ما شاهد انجام عملی توسط شخصی هستیم،مغز ما فعالیت مشابه و در مکان مشابه مغز آن شخص انجام میدهد گویا ما کسی هستیم که آن کار را انجام میدهیم.
براساس تحقیقی از نوروفیزیولوژیست ایتالیایی،گیاکومو لیزولاتی،این احتمالا یک پاسخ قدیمی است.با مطالعه بر نوعی میمون دم خوکی،او متوجه شد که وقتی پستانداران نخستین دانشمندان را مشاهده میکردند که از ابزار های مختلفی استفاده میکنند همان قسمتی در مغز میمون ها فعال میشد که در مغز دانشمندان هم فعال میشد.
که علت آن نورون های آینه ای هستند و دانشمندان تصور میکنند که این نورون ها در اجداد ما تکامل یافتند تا ما بتوانیم به سرعت مهارت ها را از دیگران بیاموزیم.
گونهی مشابهی از این واکنش زمانی که کسی را در درد و غم میبینیم یا حتی زمانی که راجع به رنج کسی میخوانیم در مغز ما اتفاق می افتد.
در مطالعه ای در سال ۲۰۰۵، دست یک فرد تحت درمان دردناکی قرار گرفت درحالی که شرکت کنندگان در حال مشاهدهی این اتفاق بودند یا از آنها خواسته شده بود که راجع به جزئیات این اتفاق بنویسند.
چه کسانی که راجع به این اتفاق مینوشتند و چه کسانی که چهرهی در هم رفتهی فرد را میدیدند،درحالی که دست او در حال شوک،سوختن و خراش داده شدن بود،همهی افراد واکنش نورولوژیکی یکسانی با فردی داشتند که در حال درد کشیدن بود.
انزجار،احساس دیگری است که وقتی آن را در دیگران میبینیم،ما هم آن را بازتاب میدهیم.
در ۲۰۰۷،مجله ی انلاین اسلیت،ویدیویی از افرادی نشان داد که به ویدیو ی منزجر کننده ی « دو دختر،یک لیوان» که در ان مدفوع خورده میشد،واکنش نشان میدادند.
به سادگی تنها با مشاهدهی واکنش مردم،شما هم انزجار مشابهی را تجربه خواهید کرد.حتی اگر شما جزو افراد خوش شانسی باشید که هرگز ویدیو ی اصلی خوردن مدفوع را مشاهده نکرده است.
اخلاقیات،منطق و معنویت نسبت به همدلی میتوانند منجر به تصمیمات بهتری شوند.
همدلی قطعا میتواند الهام بخش افراد در انجام اعمال خوب باشد اما مهم است که درک کنیم که دلایل مهم دیگری برای مهربان بودن با دیگران وجود دارد.
اولا افراد معمولا مهربانی را انجام میدهند چون مهربانی از لحاظ اخلاقی عمل درستی است.
ضرب المثل چینی معروفی که به فیلسوف منکیوس نسبت داده شده است که میگوید اگر شما در حال راه رفتن در کنار رودخانه بودید و کودکی را در حال غرق شدن دیدید،چه چیزی شما را وادار میکند تا اورا نجات دهید؟
یکی از دلایل نجات دادن او همدلی است:ممکن است فکر کنید چقدر خانوادهی او از مرگش ناراحت خواهند شد.اما بیشتر مردم نیازی ندارند که خودشان را به جای خانوادهی او قرار دهند.انها تصمیم میگیرند که کودک را نجات دهند زیرا این کار،کار درست است.
همچنین منطق میتواند جایگزین همدلی در تصمیمات ما شود تا کار خوبی برای مردم انجام دهیم.
زل کراوینسکی ۴۵ میلیون دلار به خیریه های مختلف اهدا کرده است و حتی یکی از کلیه های خودش را به فرد ناشناسی بخشیده است.ممکن است تصور کنید که این کار ها به علت همدلی بیش از اندازه است اما طبق نظر کراوینسکی،این کار کار درست است.
ممکن بود کراوینسکی در حین عمل پیوند بمیرد که احتمال ان ۱ در هر ۴۰۰۰ نفر است درحالی که فرد گیرندهی کلیه اگر کلیهی کراوینسکی را دریافت نمیکرد حتما میمرد.
در نظر دیگران،اعمال نیک اثر ایمان الهی یا تربیت دینی است.
در کتاب امتحان همدلی،لزلی جمیسون تجربه اش در رابطه با جیسون بدوین را بیان میکند.جیسون بدوین مردی است که سالها برای جرمی که مرتکب نشده است را در زندان گذرانده است .بعد از این که به او گفته شد که که لزلی توانایی او در بخشیدن کسانی که او را در زندان انداخته اند،جیسون توضیح میدهد که این یک کار درست دینی است نه یک عمل همدلانه.
همدلی انتخابی،مغرضانه و حتی خطرناک است.
احتمالا قرار دادن خودتان به جای شخص دیگری که میشناسید کار سختی نباشد اما این که خودتان را به جای کسی در جای دیگری از دنیا بگذارید چقدر راحت است؟
نویسنده ی امریکایی انی دیلارد به وسواس جامعه نسبت به همدلی انتقاد کرد و گفت ما چقدر نسبت به میلیارد ها انسان چینی همدل بودیم؟
درست است که انسان ها بیشتر نسبت به اشنایان خود و کسانی که مانند خودشان اند همدل هستند.
به همین علت است که تیراندازی در مدرسه ی ابتدایی سندی هوک تا این اندازه مردم را تحت تاثیر قرار داد.هرکسی که فرزندی داشته یا حتی خودش فرزند یک خانواده بوده است میتوانست یا این تراژدی ارتباط برقرار کند.درعین حال هرساله تیر اندازی ها و قتل های بزرگ تری اتفاق می افتند.اما این جرم ها تا این اندازه اعتراض و حمایت را در بین مردم بر نمی انگیزانند که نشان میدهد چقدر ما در نشان دادن همدلی خود انتخاب گرانه عمل میکنیم.
حتی نگرانی کمتری در رابطه با افرادی در سرزمین ها و کشور های دیگر وجود دارد.درحالی که قربانیان سندی هوک آنقدر کمک های مالی دریافت کردند که مقامات ایالت کنتیکت مجبور شدند که از مردم بخواهند کمک های مالی را متوقف کنند.اما والدین سوری و سودانی که کودکان خود را به علت خشونت از دست دادند،تقریبا هیچ کمکی به انها نمیشود.
این دلیلی است که همدلی میتواند خطرناک باشد:ما همدلی زیادی را با یک اقلیت احساس میکنیم و تصمیماتی را میگیریم که به جمعیت بزرگ اکثریت آسیب میزند.
اگر ربکا اسمیت را دیده باشید احتمالا قلبتان برای او دست از تپیدن میکشد.او زمانی که هشت سال داشت به علت دریافت دوز واکسن فاسد شده تقریبا در حال مرگ بود.بعد از صحبت با ربکا و خانوادهی او و شنیدن فاجعه ای که بر سر آنها امد شما به راحتی سردستهی کمپینی بر علیه کسانی که این واکسن را ساختند خواهید شد.
اما حقیقت این است که همان واکسن جان کودکان بیشماری را در سراسر دنیا نجات میدهد.اما از آنجایی که آنها آمار بی نشانی دارند همدلی ما آنگونه که برای ربکا گسترده میشود،برای آنها حس نمیشود و این نوع از عدم تعادل میتواند منجر به نتایج خطرناکی شود.
حس همدلی ما میتواند تحت تاثیر باور ها و ادراک ما باشد.
بیشتر ما شادی بدخواهانه را تجربه کرده ایم.شاید شما مخفیانه از توبیخ شدن یکی از همکلاسیهایتان توسط معلم خوشحال شده باشید.این نبود همدلی برای دیگران در تصمیم گیری های ما تاثیر گذار است.
یکی از فاکتور های تاثیر کذار در فقدان همدلی،زمانی است که فردی خودش بدشانسی می اورد.
این عادت توسط یک نوروساینتیست،جین دکتی،تحت عنوان «بازی سرزنش» بررسی شد.دکتی از شرکت کنندگان خواست تا ویدیویی از افراد درگیر ایدز که با درد دست و پنجه نرم میکنند مشاهده کنند.به شرکت کنندگان گفته شد که بعضی از این افراد در اثر تزریق خون و بعضی در اثر استفاده از مواد مخدر تزریقی به ایدز آلوده شده اند.
بر اساس نظر شرکت کنندگان و فعالیت نورونی مغز انها،بیشتر انها همدلی کمتری با بیمارانی داشتند که در اثر تزریق مواد مخدر بیمار شده بودند.
همچنین تحقیقات نشان میدهند که همدلی ما که آیا ما فرد را یکی از «خودمان» میدانیم یا «یکی از انها».
پژوهشگر،گریت هین،گروهی از مردان طرفدار فوتبال را جمع کرد که بعضی از آنها طرفدار یک تیم و بعضی دیگر طرفدار تیم رقیب بودند.هرکدام از شرکت کنندگان یک شوک الکتریکی به دستهایشان وارد میشد و بعد شاهد فرد دیگری بودند که همان شوک را دریافت میکرد.اگر فرد مقابل،طرفدار همان تیم بود،پاسخ نورونی نشان دهنده ی همدلی بود اما اگر فرد مقابل طرفدار تیم رقیب بود ،پاسخ نورونی همدلی کمتری را نشان میداد.
همچنین نفرت،مقدار همدلی ما را کاهش میدهد.
همانطور که روانشناسان،لاسانا هریس و سوزان فیسک،نشان دادند،این حس نفرت میتواند شامل افراد بیخانمان و معتادان شود.
هنگامی که عکس هایی از این افراد به شرکت کنندگان نشان داده شد،بیشتر افراد پاسخ های نورولوژیکی داشتند که نشان دهنده ی نفرت و عدم همدلی بود.این پژوهش نشان داد که افراد تمایل دارند که گروه های مشخصی از مردم را انسان تلقی نکنند و از درک و همدردی با آنها خودداری کنند.
همدلی معمولا بر اساس نتایج کوتاه مدت شکل میگیرد که میتواند باعث تصمیم گیری های نامناسب شود.
زمانی که کودکی یک اسباب بازی را آنقدر میخواد که گریه میکند،بیشتر والدین احساس همدردی میکنند و برای فرزندشان هرچه را که میخواهد میخرند.اما همچنین بیشتر والدین میدانند که نباید هربار تسلیم شوند وگرنه کودکشان را فاسد میکنند.
این فقط یک مثال است که نشان میدهد که چگونه همدلی ما بیشتر نگران زمان حال است و نگران عواقب اینده ی تصمیم ما نیست.
در نظر بیاورید که چگونه جوامع غربی تلاش کردند تا به قحطی و گرسنگی پایان دهند،درحالی که فقر و بیماری کشور های دیگر در سراسر جهان را می آزارد.
روی هم رفته،آنها روی راه حل های موقت تمرکز میکنند که آنها را وابسته به کمک های خارجی میکند که مانع از پیشرفت طولانی مدت اصلاح اقتصادی آنها میشود.
در کامبوج یتیم خانه هایی هستند که از حس همدردی نیکوکاران خارجی سواستفاده میکنند و سود خود را به جیب میزنند.کسانی که این یتیم خانه ها را اداره میکنند به والدین رشوه میدهند تا فرزندان خود را رها کنند و آنها را در معرض بدترین شرایط و سواستفادهی جنسی گسترده قرار دهند.
یکی دیگر از سازمان های کوته بین دیگر،سازمان «یک آرزو کن» است.این سازمان در یک روز هزاران دلار خرج کرد تا آرزوی یک کودک ۵ ساله ی مبتلا به سرطان خون به نام میلز اسکات را براورده کند.او میخواست که برای یک روز،ورژن کوچک بتمن باشد،بنابراین بیش از ۷۵۰۰ دلار صرف شد تا او با ماشین بتمن گشت و گذار کند و مردم را از خطر نجات دهد و از شهردار مدال افتخار دریافت کند.درحالی که این پول درصورتی که صرف خرید پشه بند برای محافظت از مالاریا میشد،میتوانست زندگی حداقل سه کودک را نجات دهد.
بنابراین وقتی که زمان تصمیم گیری صحیح است،گاهی همدلی کار را سخت میکند.
روانشناس اجتماعی دنیل باتسون طی یک آزمایش از شرکت کنندگان پرسید که آیا یک بیمار با بیماری کشنده باید به خط اول اورژانس منتقل شود یا خیر؟در ابتدا شرکت کنندگان جواب منفی دادند زیرا بیماران دیگری با بیماری های غیر کشنده ای هستند که نیاز بیشتری به درمان دارند.اما بعد باتسون از آنها پرسید که اگر این بیمار یک دختربچه ی ده ساله با دردی عظیم باشد،نظرشان را عوض میکنند؟در این لحظه احساس همدلی شرکت کنندگان پیشی گرفت و غیر منطقی تصمیم گرفتند که او را در صف اول اورژانس قرار دهند.
این موضوع را زمانی که در حال تصمیم گیری هستید به یاد داشته باشید.ظرفیت همدلی ما میتواند خوب باشد اما اجازه ندهید که جلوی تصمیم گیری منطقی و هوشمندانهی شما را بگیرد.
خلاصهی نهایی
پیام کلیدی این خلاصه کتاب در زیر آورده شده است:
نظریات مطرح میگویند که همدلی وسیله ای است که میتواند نفرت و تعصبی که در حال متلاشی کردن دنیا هستند را نابود کند.اما در واقع همدلی یک مشخصهی گیج کننده است که موجب میشود تصمیمات غیرمنطقی بگیریم که میتواند موجب آسیب دیدن انسان های بیشتری نسبت به انسان هایی شود که به آنها کمک میکند.
توصیهی کارآمد:
کمک های خود را نقدی کنید
حتی یک کمک کوچک به خیریهی دلخواهتان میتواند در شما موجب احساس رضایت مندی از خود شود.اما وقتی که کمک شما تبدیل به یک چک پنج دلاری شود میتواند منجر به ضرر بیشتری نسبت به نفع آن شود.بیشتر خیریه ها باید دستمزدهایی را برای نقد کردن چک ها بپردازند از جمله این که برای شما یک رسید یا یک نامهی تشکر بفرستند.پس اگر نمیخواهید که خیریهی شما زمان،هزینه و منابعش را هدر دهد،کمک خود را نقدی کنید یا اگر پول کافی برای ذخیره ندارید راه دیگری برای کمک کردن پیدا کنید.