چه چیزی به من میرسد؟ دلیل اصلی پرخوری عصبی را متوجه بشو.
در یک سری مواقع، تقریبا همه زنان برای از دست دادن وزن تلاش می کنند. در بعضی موارد، کاملا منطقی ست که بخوای چند گرم کم کنی و سالم تر باشی. در بعضی موارد دیگر، انگیزه ی ما نشونه اتفاق عمیق تری است؛ چیزی که مرتبط با عزت نفس ماست و ما با غذا خوردن سعی می کنیم حواس خود را از احساسات ناخواسته امان پرت کنیم.
در این خلاصه کتاب با کافه کتاب همراهی کنید، ما به مسائل احساسی در قلب پرخوری عصبی توجه می کنیم. نترسید، راهی برای شکستن این سیکل معیوب و دوری از پرخوری یا کم خوری عصبی وجود دارد؛ و بیشتر به روح شما ربط دارد تا استفاده از تردمیل.
نویسنده، گنین روث ( Geneen Roth ) در خلاصه کتاب ( Women, Food and God ) ، با دهه ها تجربه، به انسان ها کمک کرده تا زندگی احساسی سالم تری داشته باشند. دانشی که از این راه کسب کرده و چیزهایی که از بقیه آموخته است را اینجا با ما به اشتراک می گذارد.
در این خلاصه کتاب متوجه می شوید:
- چطور مدیتیشن به زنان کمک می کند تا به ریشه ی مشکلات پرخوری برسند؛
- روز موش خرما چه چیزی را درباره ی کاهش وزن به ما یاد می دهد؛
- چطور می توانید هر چیزی که می خواهید را، با مسئولین پذیری، بخورید.
عذاب کشیدن می تواند باعث ناهنجاری های تغذیه ای زنان بشود، اما می تواند باعث آگاهی از درون آنها هم بشود.
بک رابطه ی پیچیده با غذا معمولا با سختی های دیگری شروع شده است؛ مثلا مورد قلدری قرار گرفتن در مدرسه، مورد سوء استفاده قرار گرفتن در خانه یا طلاق والدین.
در مورد نویسنده، گنین روث، عذاب کشیدن در کودکی باعث مشکلات تغذیه ای او شده است.
در جوانی های روث، او اغلب بخاطر پسرها یا رابطه ی ناکارآمد والدینش ناراحت و عصبانی بود؛ پس در غذا خوردن زیاده روی می کرد تا مشکلات احساسی اش را التیام ببخشد.
طبیعتا، این باعث شد وزن اضافه کند، در نتیجه روث خود را دوست داشتنی نمی دید. در ادامه، او به سختی برای هفته ها یا ماه ها رژیم گرفت. اما، معلوم بود که این برنامه مداوما به هم می ریخت : زودتر یا دیرتر او مشکل دیگری را تجربه می کرد که عواطفش را تحت تاثیر قرار می داد. بازه ی این مسائل میتواند از یک دعوا با خواهر یا برادر شروع شود تا یک نگاه غیردوستانه از طرف یک غریبه در خیابان. احساساتی مانند غم یا خشم روی هم جمع می شوند و دوباره به پرخوری ای می رسد که روزها یا هفته ها طول می کشد.
با وجود سختی، عذاب می تواند در نهایت باعث بینش درونی بشود.
هیچ کس علاقه ای به عذاب کشیدن ندارد، اما بدون آشفتگی های روحی، اشتیاقی برای درک معنای عمیق تری در زندگی نخواهیم داشت. بعد از همه ی اینها، زمانی که عذاب به اوج خود برسد، ما با یک دوراهی مواجه خواهیم بود: یا از زندگی دست بکشیم یا دیدگاه خود را به مسائل عوض کنیم.
زمانی که روث به این مرحله رسید، به مراقبه و تجلی معنوی روی آورد. در مورد وی، دریافت که زندگی بسیار بیشتر از چیزی ست که با حواس پنجگانه خود درک می کنیم.
برای کشف حقیقت درونی خود، بر هر چیزی که سد راه شماست تمرکز کنید. زمانیکه بر همچین چیزی متمرکز شوید، احساساتی که عمیقا باعث عذابتان می شود را متوجه خواهید شد، پس می توانید آن ها را بشناسید و حل کنید.
برای پایان دادن به چرخه ی معیوب پرخوری و رژیم، روث باید کاملا دیدگاهش را درباره ی خود تغییر می داد. باید می پذیرفت که همانطور که هست ارزشمند و دوست داشتنی است. نهایتا، این راه منجر به تحولی در زندگی اش شد.
دنبال کردن یک راه روحی آسان نیست زیرا باید کاملا با زندگی مواجه شویم.
در بهار ۱۹۸۲، گنین روث برای مدیتیشن به هند رفت. ممکن است عجیب به نظر برسد، اما بعد از چند روز، روث میخواست که بر سر مربی خود فریاد بکشد و با اولین پرواز به خانه برگردد.
مشکل او، کمبود حواس پرتی بود. زمانی که شما از چیزی عذاب می کشید، راحت ترین راه برای آرامش توجه کردن به چیز دیگری است. اما در مدیتیشن شما راهی برای پرت کردن حواس خود ندارید.
حواس پرتی راهکاری است که با آن از مواجه شدن با زندگی دوری می کنیم.
فقط فکر کنید که چقدر طولانی حواس خود را پرت می کنیم. ساعت ها زمان خود را به تماشای تلوزیون، جست و جو در اینترنت یا رویا داشتن در مورد زندگی ای که می توانستیم داشته باشیم، صرف می کنیم. راه های لذت بخش تری هم برای پرت کردن حواس وجود دارد، مانند افراط در غذا و رابطه جنسی.
ما بیش از حد درگیر دوری از مسائلی می شویم که نمی خواهیم با آن ها مواجه شویم. گاهی، تمرکز بر حواس پرتی باعث می شود افراد زندگیمان را فراموش کنیم.
روث زنانی را می شناخت که از شدت عجله برای ورود به مغازه و یافتن چیزی برای خوردن، کودک کوچک خود را در ماشین جا میگذاشتند.
همانطور که می بینید، حواس پرتی ها قدرتمند هستند. زمانی که روث به مرکز مراقبه رفت، متوجه شد هیچ چیزی برای پرت کردن حواس خود در آنجا پیدا نمی کند. این موضوع یک چالش بود، اما دقیقا همین است که به راهی روحی منجر می شود: مواجه شدن با تمام ابعاد زندگی.
بسیار رایج تر، ما ترجیح میدهیم بخشی از زندگیمان را نادیده بگیریم. مسائلی مانند دل شکستن، پشمانی و دقایق دردناکی که آن ها را به حال خود رها می کنیم.
اگرچه، نمیتوانیم از دلشکسته شدن دوری کنیم. تعدادی از اقوام یا کسانی که دوستشان داریم ممکن است بیمار شوند، یا بمیرند، دیگران از ما دور شوند، یا با بالا رفتن سن والدینمان، فراموشی بگیرند یا تحرک خود را از دست بدهند.
زمانی که یک راه روحی و معنوی را پیش میگیرید، باید با تمام ابعاد سخت زندگی رو به رو شوید و لحظات دردناک را در کنار خوشحالی ها تجربه کنید؛ زیرا همه آن ها با ارزش هستند.
در ادامه ی این نوشته، ما ابزارهای روحی و روانی ای را معرفی می کنیم که با کمک آن ها می توانید لحظات دردناک و تمام احساسات همراهش را در آغوش بگیرید.
مشکل این زنان نیست که اضافه وزن دارند، اگرچه اضافه وزن می تواند یک مشکل باشد.
یکی از دلایلی که پرخوری عصبی مسئله ای گیج کننده است، چند وجهی بودن آن است.
برای مثال، اصافه وزن فقط یک مشکل است.
یک روز، روث نوشته ای از مراجع سابق خود دریافت کرد. نامه محتوی مدارکی بود که نشون میداد وی ۱۰ پوند کم کرده است، اما همچنان احساس افتضاحی در مورد خود دارد.
این ناامیدی رایج است، زیرا متوجه میشوی که حل کردن مسئله ی اضافه وزن همه چیز را حل نمی کند.
اینطور به آن فکر کنید: فکر کنید قرصی اختراع شود که با مصرف آن هرچقدر غذا بخوری چاق نمیشوی؛ آیا همه ی مشکلات حل می شود؟
فیلم روز موش خرما به همین سناریو می پردازد. نقش اصلی سریال در نجات دادن یک روز، بارها و بارها، گیر افتاده است. هیچ ترتیبی برای کارهایی که وی انجام می دهد وجود ندارد. اولین کارهایی که انجام می دهد چیست؟ او مقدار زیادی صبحانه و پای میخورد. اگرچه، او به زودی اشتیاق خود را برای غذا خوردن بدون هیچ نتیجه و پاداشی از دست می دهد.
همانطور که نشان داده شد، غذا دارای نتایجی است. یکی از دلایل پرخوری عصبی، تلاش برای کنترل نتایج پرخوری است. در نتیجه تلاش خود را می کنیم تا با انواع راهکارها میزان مصرف خود را کنترل کنیم. همه ی این تلاش ها ما را از موضوع اصلی دور می کند: عواطفی که تلاش داریم آن ها را از ذهن خود دور کنیم.
نویسنده افراد زیادی را میشناسد که برای عمل های لاغری و لیپوساکشن هزاران دلار خرج کرده اند یا صدها پوند از دست داده اند. اما همگی در نهایت ناامید شده اند زیرا از دست دادن وزن مشکلشان را حل نکرد.
این دلایل به این معنا نیست که افزایش وزن یک معضل نیست یا باید منسوخ شود. مسائل سلامتی ای چاقی ایجاد می کند جدی و خطرناک است.
چاقی باعث عمل تعویض زانو یا باسن می شود، و فشار زیادی بر ارگان های حیاتی مانند قلب و کبد وارد می کند. نهایتا با مشکلات اساسی ای نظیر نفس کشیدن، حرکت کردن و زندگی دشوارتری مواجه می شویم.
افزایش وزن یک بخش مهم از مشکل است، اما فقط علامتی از مشکل اصلی است، که در واقع احساسات دشواری هستند که داریم تجربه می کنیم.
تغییرات با شناخت خود اتفاق می افتد که ملزم آگاهی و اشتیاق است.
یکبار، نویسنده مهمان یک نمایش تلوزیونی بود. مجری از او پرسید که چه راهکاری برای حل مسئله ی چاقی و مشکلات تغذیه است.
مجری از جواب ساده ی نویسنده شکه شد. روث توضیح داد که با شناخت بهتر خود می توانیم این موضوع را حل کنیم.
شناخت خود ممکن است ساده به نظر برسد، اما آن را دست کم نگیرید. برای تغییر، باید بدانید که ذهن و بدنتان چطور کار می کند، و چه چیزی باعث رفتار شما می شود.
برای مثال، اگر بدانید به نوعی رفتار می کنید که به دلیل کمبود عزت نفس است، می توانید با شناخت دقیق تر خود، منبع آن را پیدا کنید. شاید مادرتان با عواطف زیادی که به خرج داده است، باعث شده شما حس کنید به اندازه ی کافی خوب نیستید. یا شاید بغل ها و محبت های والدین تان زمانی که به بلوغ رسیدید پایان یافته و شما را به این فکر انداخته که در بدن بزرگسال شما به نوعی بد و خجالت آور است.
تا زمانی که متوجه افکار منفی ای که درباره ی خودتان دارید نشوید و منبع آن را پیدا نکنید، نمی توانید تغییر کنید.
به جای تلاش برای دستیابی به موفقیت های شخصی و کار کردن بر الگوهای رفتاری خود، بسیاری از مردم به دنبال موفقیتی هستند که در پارتنر خوب یا درآمد زیاد خلاصه می شود؛ اما تا زمانی که به احساسات درونی خود توجه نکنید، خوشحال نخواهید بود.
برای به دست آوردن اطلاعات لازم، فقط به اگاهی و اشتیاق نیاز دارید.
معمولا، زمانی که احساسات منفی ما زیاد می شوند، به صورت اغراق آمیز به دنبال چیزی می گردیم و عمدتا به سراغ غذا می رویم تا ذهنمان را منحرف کنیم. اما اگر با آگاهی و اشتیاق واکنش نشان دهیم، می توانیم با دقت خودمان را بررسی کنیم و متوجه بشویم کی و چرا احساسات منفی ما ظاهر می شوند.
با این روش، میفهمید که چرا زمانی که احساس تنهایی می کنید، علاقه اتان به بستنی بیشتر می شود.
نگران نباشید اگر در ابتدا این مشاهدات تغییری ایجاد نکنند. عادی است، زیرا همانطور که زمان می برد تا بفهمیم چرا به دنبال بستنی می گردیم، بعد از آن می شود روش هایی را شناخت تا بهتر بشود احساسات درونی را کنترل کرد.
نتیجتا، درک می کنید که بستنی قرار نیست تنهایی شما را تغییر بدهد، پس تغییر شروع می شود. دفعه ی بعد که احساس تنهایی کردید، می توانید تصمیم بگیرید که واکنش مناسب تری بدهید. این طور بگوییم، مثلا به دنبال دوستی بگردید تا بتوانید احساس تنهایی را عمیقا از بین ببرید.
برای درمان نیاز است با احساسات خود در قالب سوال رو به رو شویم و گذشته را رها کنیم.
ممکن است که در حال حاضر فکر کنید عمیقا از نظر روحی و روانی درگیر هستید. اگر به خودتان می آیید و می بیند که در نصفه شب هنوز بیدار هستید اما سایرین مدت هاست به خواب فرو رفته اند، مشکلی وجود دارد. خوشبختانه، اوضاع می توانند بهتر شوند.
شما می توانید رابطه ی خود با غذا را با رویارویی با احساساتتان بهتر کنید، اما این در روند پرسش های تفکری عمل می پذیرد.
در ابتدا، در جای راحتی بنشینید و مراقبه کنید. سپس سعی کنید احساس خود را درک کنید.
مهم نیست احساس بی حوصلگی، لذت، ناراحتی، ترس، عصبانیت یا عدم رضایت می کنید، به این احساسات نهایت توجه خود را بدهید.
حالا، برای بررسی حقیقی احساساتتان، باید دوتا ویژگی را گسترش بدهید : آگاهی و حضور
آگاهی یعنی خودآگاه خود و احساساتی که ظاهر می شوند را درک کنید. حضور یعنی به خود اجازه دهید تا تمام این عواطف را احساس کنید در حالی که بدانید مسائلی بزرگتر از مشکل حال حاضر وجود دارد. زمانی که این دو ویژگی را داشته باشید، می توانید اتفاقات را بررسی کرده و آن ها را در آغوش بگیرید به جای آنکه در خودتان بریزید.
همانطور که یاد بگیرید با پرسش از خود به احساساتتان گوش دهید و ناگهانی به سمت غذا نروید، روابطتان با غذا و خودتان به مرور بهبود میابد. بخشی از این بهبود با این شناخت ایجاد می شود که بدانید احساساتتان دیگر مربوط به وقایع حال حاضر نیست؛ در نتیحه می توانید رها کنید.
برای مثال، اگر با احساسات تنهایی درگیرید، ممکن است بخاطر تجربه رها شدگی در کودکی باشد. به عنوان یک بزرگسال، ممکن است از داشتن همراه خوشحال شوید، اما کاملا میتوانید به تنهایی زندگی ای متعادل و خوشبخت داشته باشید.
کاترین اینگرام یک معلم روح است، و می تواند به خوبی اصول رها کردن را شرح دهد: تصور کنید که توسط دسته ای از ببرهای وحشی محاصره شده اید. چه کار خواهید کرد؟ ممکن است اولین عکس العمل شما فرار باشد، اما پاسخ بسیار ساده تر است – دیگر تصور نکنید.
همین موضوع بر احساساتی مانند رها شدگی و ضعف حاکم است. این عواطف به گذشته تعلق دارند، به خاطرات کودکی، زمانی که ناتوان و وابسته به دیگران بودیم.
لازم است یاد بگیریم چطوربا بدنمان زندگی کنیم و از او ممنون باشیم.
کلمات ” آقای دافی در فاصله ی کمی از بدن خود زندگی کرد” توسط نویسنده ای ایرلندی مطرح شد. جیمز جویس، در مورد رابطه ای که اکثر انسان ها با بدن خود دارند بسیار عالی صحبت کرده است.
این رابطه باید تغییر کند و ما نیاز داریم که یاد بگیریم چطور به راحتی در بدن خود زندگی کنیم.
بیشتر خانم ها با خواندن این جمله چشم های خود را می چرخانند؛ چون به بدن خود علاقه مند نیستند. آن ها میخواهند که بدن خود را تبدیل به بدن یک سوپر مدل کنند، اما این اشتباه بزرگی است.
یکی از مراجعان نویسنده هزاران دلار پرداخته بود تا ران های ۴۰ ساله ی خود را لیپوساکشن کند. او وحشت زده شد که چطور هیچکس متوجه تغییر او نشده بود، حتی تا حدودی خودش! او همچنان از آن ها متنفر بود. پس حتی تغییر بدنش هم احساساتش را تغییر نداده بود.
راه سالمی برای داشتن احساسات مثبت تر، استفاده از ورزش های تمرکز ذهن است؛ تا افکارتان را از ذهن خارج کرده و به درون بدنتان بیاورید.
میتوانید حتی در حین خواندن این متن شروع کنید. یک لحظه صبر کنید؛ سپس تمرکز کنید و نفس عمیقی بکشید. بالا و پایین رفتن دنده های خود را حس کنید و بعد اضطرابی که ممکنه در شکمتان داشته باشید را رها کنید. میتوانید دست خود را روی شکمتان بگذارید تا حرکتش را متوجه بشوید. حالا، میتوانید این حرکت را چندبار در روز انجام دهید تا بیشتر با جسمتان هماهنگ شوید و افکار دوست داشتنی برایش بفرستید.
زمانی که به این صورت از بدنتان تشکر کنید، متوجه می شوید که جسم شما وسیله ی نقلیه ای برای ادامه ی زندگی است. با این بدن شما می توانید بوی نوزاد را به مشام بکشید یا پارتنر خود را ببوسید.
یک راهکار دیگر این است که به یاد داشته باشید روزانه ۱۵۱ هزار نفر فوت می کنند. پس در مدیتیش روزانه از بدن خود تشکر کنید و در نظر بگیرید که روزانه هزاران نفر حاضرند هر چیزی که دارند را بدهند تا یک یا دو ساعت بیشتر در جسم خود بمانند.
دو نوع وسواس روحی متفاوت در مورد غذا وجود دارد که هر دو نهایتا به یک چیز منتهی می شوند.
یکی از رژیم های مورد علاقه ی نویسنده، قهوه و سیگار بوده است؛ به این صورت که هر چقدر میخواهد از آن دو مصرف کند اما هیچ چیز دیگری نخورد. این یک وسواس غذایی واقعا متفاوت است.
دو نوع آدم در وسواس های غذایی وجود دارد.
نوع اول اجازه دهندگان هستند. ممکن است وسواس غذایی در این دسته از افراد شناسایی نشود، زیرا رفتار آرام و معمولی ای در کنار غذا دارند. اگرچه، آن ها به خود اجازه می دهند در هر غذایی پرخوری کنند تا حال خوبی داشته باشند. به این صورت با رژیم های قهوه و سیگار یا حتی رژیم بیسکوییت اورئو مشکلی نخواهند داشت.
در طرف دیگر، دسته ی منع کنندگان را داریم، یا به تعبیر دیگری کالری شمارها. این افراد تمایل دارند خود را در رژیم غذاییشان منع کنند تا به این صورت کنترل وزن بدنشان را به دست بگیرند و در نهایت به کنترل احساسات خود برسند.
البته که این روش خوب جواب نمیدهد. در موارد شدیدتر، باعث بی اشتهایی عصبی فرد می شود. یا در ابعاد کمتر، باعث میشود غذا خوردن برایشان فرایندی بدون لذت باشد، مثلا افرادی که فقط بخش کمی از بشقاب غذایشان را تمام می کنند.
در آخر، اجازه دهندگان و منع کنندگان هر دو ورژن های متفاوتی از وسواس های غذایی هستند که نتیجه ی یکسانی دارند. ممکن است اینطور به نظر برسد که گروه اول اوقات خوشی را می گذرانند اما در واقع هر دو گروه تلاش می کنند تا از احساسات ناخواسته ی خود دوری کنند.
زمانی که کودک بودیم، نادیده گرفتن آنچه دوست نداشتیم، یا گرفتن چیزی از بزرگتران برای فراموش کردن اتفاقی، راهکارهایی بودند که خوب عمل می کردند. اما ما به عنوان بزرگسال نمی توانیم این روند را ادامه بدهیم.
همانطورکه بزرگ تر می شویم، توانایی تحمل ناراحتی و ناخوشایندی ما افزایش می یابد. منظور این است که هر دو گروه می توانند، و باید، به پرخوری خود پایان دهند و با احساسات دردناکی که از آن ها دوری می کنند مواجه شوند.
راهکار ” هر چه میخواهی را بخور” را امتحان کنید تا متوجه شوید که در حقیقت دلتان شکلات مغزدار نمی خواهد.
افراد متفاوت رژیم ها و ترجیحات غذایی متفاوتی دارند، اما تصویر عالی ای از بیشتر غذاهای ممنوع شده می تواند یک شکلات مغزدار بزرگ و درخشان باشد.
حالا، چه فکر می کنید اگر نویسنده به شما بگوید راهِ داشتنِ رژیمی غذایی سالم، راهکار ” هر چه میخواهی را بخور” است که حتی شامل بستنی هم می شود؟ خب، این دقیقا همان چیزی است که نویسنده پیشنهاد کرده است.
مطمئنا در ابتدا مجذوب دونات های سرخ شده یا چیز برگر دوبل می شوید، اشکالی ندارد – در حقیقت، این قدم بزرگی در این راهکار است. برنامه این است که انرژی ای را که با منع کردن خودتان از بین برده اید، دوباره برگردانید.
مهم ترین موضوع این است که تامل کنید و تمام حواس خود را به آنچه می خورید بدهید و ببینید که در حین خوردن چه حال و هوایی دارید. زمانی که این کار را انجام دهید، به تدریج متوجه می شوید که بدنتان غذاهای مقوی و پر انرژی لازم دارد.
کلید رسیدن به این راهکار، با دقت غذا خوردن است. فرقی ندارد سالاد می خورید یا دونات، لحظه ای به دور از هر حواس پرتی ای بشینید و بر جویدن و چشیدن هر تیکه از آن متمرکز شوید.
اما مهم تر از چشیدن آن است که به واکنش بدنتان نسبت به غذا دقت کنید – و نه فقط لحظه ی بعد از خوردن. بدن خود را پنج دقیقه یا حتی ده دقیقه بعد از خوردن غذا بررسی کنید و از خودتان بپرسید در مورد چیزی که خوردید چه احساسی دارید؟ زمانی که کشف کنید بدن شما بعد از خوردن غذاهای مقوی چقدر احساس بهتری دارد، صرف نظر کردن از رژیم غذایی ناسالم راحت تر می شود.
اگر با دقت غذا بخورید، درک می کنید که بدن شما واقعا چيزهایی مانند شكلات را نمی خواهد. بدن شما باهوش است! ميداند که چه غذاهایی سالم و مقوی است. آن مغز ناراحت شماست که به شما می گوید شکلات بخورید، تا بتواند در بین لحظات ناراحت کننده لحظه ی شادی را پیدا کند.
در حین اینکه می آموزید بیشتر به بدنتان گوش داده و کمتر به ذهن ناراضی خود اهمیت دهید، متوجه می شوید که اشتیاقتان برای چشیدن مزه ی بستنی کم کم از بین می رود.
با درمان خود از نظر روحی و احساسی و به وسیله ی مدیتیشن و تسلط بر ذهن، میتوانیم روابطمان با غذا را بهبود ببخشیم.
خلاصه ی نهایی
پیام اصلی در این پاراگراف است:
در بیشتر مثال ها، اضافه وزن بودن فقط درباره ی پوندهای اضافه و تغذیه عصبی نیست. به همین خاطر است که رژیم هرگز مشکل وزن را حقیقتا حل نمی کند. مشکل اصلی همان چیزیست که در پس پرخوری عصبی و رژیم قرار دارد، یعنی بی رغبتی به احساساتی مانند غم، تنهایی یا خشم. زمانی که برای توجه و شناخت این احساسات وقت صرف می کنیم، که در واقع بخش حیاتی ای از تجربیات انسان هستند، نیاز برای مصرف بیش از حد خوراکی و هله هوله به تدریج زیاد می شود.
یک توصیه ی عملی : تمرین کنید که با دقت غذا بخورید.
این را امتحان کنید: چند خوردنی در بشقات قرار دهید، مثلا یک چهارم از یک بیسکوییت اورئو، دو کشمش و یک دانه از چیپس تورتیلا. حالا یکی از این خوردنی های ریز را بردارید، به آن نگاه کنید، بو کنید، و برای چشیدن آن حین خوردن کاملا زمان صرف کنید. شما آن را کشف خواهید کرد، از این تیکه های کوچک غذا، می توانید لذت زیادی در چشیدن غذا ببرید.
اگرچه، اگر تصمیم بگیرید که بیشتر میل کنید، بدون شک لذتش کاهش می یابد. پس به جای مصرف بیشتر، بر خوشحالی ای تمرکز کنید که از ابتدا باعث میل شما به آن غذا شده است.
پیشنهادی دارید؟
خوشحال میشویم که نظر شما را درباره ی مطالبمان بدانیم! به ایمیل remember@cfbk.ir ایمیل بزنید و در قسمت موضوع، اسم کتاب را برایمان نوشته و نظراتتان را با ما به اشتراک بگذارید.
برای مطالعه ی بیشتر پیشنهاد می شود : چهار ساعته اندام دلخواه خود را بسازید!
در این خلاصه کتاب که از اینجا میتوانید مطالعه کنید، به این پرداخته میشود که چگونه برای کاهش وزن و عضلهسازی، از روش کمترین مقدار مؤثّر پیروی کنید و از خوردنِ کربوهیدراتهای سفید، مثلِ برنج، پاستا و نان، بپرهیزید. خودتان را تمرین بدهید که تنها با دوساعت خواب آرئیاِم، سر کنید تا بیشترین زمان را برای مشغلههاتان داشته باشید. و در آخر، با شگردهای شرطیشدن برای مسابقه و غوطهوری کامل، تندتر بدوید و بیشتر شنا کنید.