کیهان

چه چیزی از این خلاصه کتاب به شما می رسد؟ یک قدم کوچک به سمت درک عالی بودنِ کیهان برخواهید داشت. گاها درامای زندگی می تواند انسان را احساساتی کند. فراموش کردی که به استقبال خواهرت در فرودگاه بروی؟ شکست در یک امتحان دیگر؟ در این زمان ها، انگار زندگی ات تمام ذرات انرژی در جهان را دارد مصرف می کند. اما، البته، میلیاردها آدم دیگر هم در دنیا زندگی می کنند. و خب خود زمین، کوچکترین ذره ی شن در این کیهان در حال انبساط است. درباره ی چه چیزی نگران هستی؟ با کافه کتاب همراه باشید تا به خلاصه کتاب کیهان نوشته کارل سیگن بپردازیم.
استعداد کارل سیگن در آشکار کردن ارتباطات پیچیده است. و در بسیاری از موارد، هیچ چیز حجیم تر از کیهان نیست. آموختن اینکه جهان همیشه دباره ی مسائل سخت ریاضی نیست؛ همانقدر مرتبط به تاریخ است که مرتبط به علوم است. با دنبال کردن ایده ی سیگن، این نوشته شما را به یک سفر درمورد علاقه ی انسان ها به جهان و فضا از زمان های قدیم تا عالی ترین کاوش های قرن بیستم می برد.

در این خلاصه کتاب، می آموزید :

  • چه موجودات فضایی ای ممکن است به ما فکر کنند
  • کدوم یونانی ایده ی زمینِ گرد را داد
  • درباره ی یکی از معروف ترین آزمایش های انیشتین

زمین حقیقتا خیلی کوچک است.

تاریخ بشریت مدت ها به زمین محدود بود. برای ما، زمین همه چیز است، در واقع دنیای ماست. اما در مقایسه با کل جهان هستی، زمین فقط یک نقطه بین یک عالمه نقطه ی دیگر است. بخاطر این است که ابعاد جهان، یا کیهان، فرای تصور است.

در حقیقت، به قدری بزرگ ست که ما مجبور بودیم یک واحد شمارش اختصاصی بر اساس سرعت نور درست کنیم.

نور سریع ترین چیز در جهان است؛ در فقط یک ثانیه ۱۸۶ هزار مایل یا ۳۰۰ هزار کیلومتر حرکت می کند. این، در مقایسه با ابعاد مربوطه، ۷ برابر دور تا دور زمین است.

بر این اساس، وقتی دانشمندان درباره ی کیهان صحبت می کنند، از اصطلاح سال نوری استفاده می کنند؛ که مسافتی ست که نور در یک سال طی می کند. برای درک بهتر، حدودا ۶ تریلیون مایل یا ۱۰ تریلیون کیلومتر می شود.

اگر تا همینجا حیرت انگیر نبود، در نظر بگیرید که کیهان در درون خود شامل تقریبا یک هزار میلیارد، یا ۱۰۱۱ کهکشان است. و در هر کهکشان، حدودا ۱۰۱۱ ستاره و ۱۰۱۱ سیاره است.

اگر یکم محاسبات انجام بدید، متوجه می شوید که سیاره ی ما یکی از ۱۰۲۲ سیاره در کیهان و به طرز وحشتناکی بی اهمیت است.

ویژگی های فیزیکی پایه ی زمین خیلی وقت است که برای انسان ها شناخته شده است. دور و بر ۲ هزار سال پیش، دانشمندان در حال کاوش طبیعت بودند. آن ها حساب کردند که مساحت زمین نه بی نهایت است و نه پهن و یک دست.

در قرن سوم قبل از میلاد، اراتوستن، سرپرست ساختن کتابخانه ی بزرگ اکساندرا در مصر، روی فرضیه ی کره بودنِ زمین کار می کرد.

یک روز که مشغول خواندن یک پاپیروس لوله شده بود، اراتوستن فهمید که در سین، شهر اسوان امروزی، در نزدیکی نیل، چوب ها در وسط روز هیچ سایه ای درست نمی کنند؛ به این معنا بود که در ظهر در سین خورشید مستقیما می تابید.

پس اراتوستن تحقیق کرد. او یک چوب بلند را در زمینِ الکساندرا قرار داد و متوجه شد که در وسط روز سایه ایجاد می شود.

از این، او نتیجه گرفت که زمین نمیتواند صاف باشید؛ باید خمیده باشد. اگر زمین صاف بود، یا هر دو چوب باید مانند یکدیگر سایه نداشته باشند، یا هر دو در یک زاویه نسبت به خورشید، باید یک میزان سایه تولید می کردند.

او توانست از تفاوت طول سایه ها جهت محاسبه ی محیط زمین به درستی استفاده کند. اما او باید کسی را استخدام می کرد که فاصله ی بین الکساندرا و سین را پیاده میرفت (مسافتی حدود هزار کیلومتر) تا به مقیاسی که برای خورشید لازم داشت می رسید.

این کشف پر اهمیت بود. بر اساس این دانش، جست و جو گر های جاه طلب سوار با کشتی های کوچک شدند. ما نمی دانیم که تا چقدر توانستند دور شوند. اما روح جست و جو گری هنوز همراه با علم در این روزها نیر وجود دارد. آیا ماهواره ها چیزی جز کشتی هایی هستند که در فضا سفر میکنند؟

” سطح زمین، ساحل دریای کیهان است”

زمین کوچک ما در خلاصه کتاب کیهان از کافه کتاب

ستاره ها و سیارات همواره ما را صدا می زنند، به ما درباره ی زمین و جایگاهش در آسمان مطالبی یاد داده اند.

قبل از آغاز تاریخ، انسان ها به آسمان نگاه کرده اند و سعی کردند بفهمند نقاط ریزی که در آسمان شب چشمک می زنند چه چیزی هستند.

اما فقط نگاه نکردند؛ متوجه شدند که میتوانند از آن ها استفاده هم بکنند.

نزدیک ۴۰ هزار نسل قبل تر، اجداد چادر نشین ما تاریخ دیدارهای سالانه با بقیه ی قبایل در سرزمین های دیگر را با نگاه کردن به جایگاه ستارگان در آسمان تشخیص می دادند.

همچنین آن ها از ستاره ها برای محاسبه ی مدت زمان فصل ها استفاده می کردند تا متوجه شوند یه سری میوه ها دقیقا چه زمانی آماده ی برداشت می شوند، یا چه زمانی بز کوهی و بوفالو ها مهاجرت خواهند کرد.

همه ی این ها بخاطر حرکات منظم و قابل پیش بینی آن اجسام آسمانی ممکن بود.

در واقع، اگر شما حرکت سیارات را در گذر زمان بررسی کنید، می بینید که یک نوع حرکت چرخشی در آسمان انجام میدهند.

این مشاهده برای بطلمیوس، که در قرن دوم پس از میلاد در کتابخانه ی الکساندر کار می کرد، باعث شد که به یک تئوری برسد. برای بطلمیوس، زمین مرکز جهان بود و ستاره ها و سیارات به دور آن می چرخیدند. ( شاید کافه کتاب ، روزی این خلاصه کتاب رو هم منتشر کنه!)

این نظریه ای بود که برای قرن ها ثابت ماند. فقط در ۱۵۴۳ نیکولاس کوپرنیک نظریه ای بنیادی داد که زمین، و بقیه سیارات، به دور خورشید می چرخند.

حالا خورشید به عنوان مرکز کائنات دیده و شناخته می شد.

این مدل در حدود ۶۰ سال بعد اصلاح شد. ستاره شناس آلمانی به اسم جوهانس کپلر دست گذاشت روی اطلاعات به خوبی قابل درکی که توسط تیکو براه، ستاره شناس و اشراف زاده ی دانمارکی تالیف شده بود.

بر اساس این اطلاعات، کپلر محاسبه کرد که مدار سیارات به دور خورشید، همانطور که از قبل تصور میشده، دایره ای شکل نیست؛ اما در واقع بیضی شکل هستند. این اولین قانون از قوانین سه گانه ی حرکات سیارات او بوده که تا به امروز در فیزیک نجوم استفاده می شود.

کپلر یک نظریه بسیار جالب داشت. او ادعا می کرد یک نیرویی که آن را “جاذبه” می نامید بر اجسام در فواصل تاثیر می گذارد. این میتوانست توجیه کند که چرا هنگامی که سیارات به یکدیگر نزدیک می شوند، سرعتشان افزایش می یابد. اگر این حرف برایتان آشناست، به این دلیل است که کپلر قانون جاذبه ی جهانی نیوتون را در نصف قرن پیش بینی کرده بود.

” از زمانی که انسان ها بوده اند، ما به دنبال جایگاهمان در کیهان بوده ایم”

زهره (ونوس) مانند جهنم است و مهمان نواز نیست، اما مریخ میتواند قابل زیست باشد.

“مردان مریخی، زنان ونوسی” یک گفته ی قدیمی بر اساس رمانی است با این ایده که ونوس الهه ی عشق است در حالی که مریخ خداوند جنگاوری ست. برداشت قشنگی ست اما فیزیک موضوع دیگری ست.

هیچ چیزی نمیتوان گفت، زهره عملا ورژن جهنم در منظومه ی شمسی ست. از آنجایی که زهره ۶۰ میلیون کیلومتر نسبت به زمین به خورشید نزدیک ترست، منطقی ست که گرم باشد. دمای سطح آن به ۹۰۰ درجه فارنهایت یا ۴۸۰ درجه سلسیوس می رسد.

تازه بدتر هم میشود.ما میتوانیم ترکیبات اتمسفر سیارات را بدست آوریم. طیف سنجی نجومی برای آنالیز نور بازتاب شده از ونوس استفاده شد. نشان داده شد که اتمسفر زهره در واقع ۹۶% کربن دی اکسید است و بالای سطح آن ابرهای متراکمی از اسید سولفوریک وجود دارند. این شرایط، باعث ایجاد اثر گلخانه ای میشود در که در حفظ گرمای سیاره موثر است.

زهره قطعا از آن مکان هایی نیست که بشود یک مسافرت رومانتیک را در آنجا تجربه کرد.

اوضاع مقداری در مریخ متفاوت است. البته اینجا هم مکان مناسبی برای ماه عسل نیست، اما حداقل مقداری شبیه زمین است. مریخ نزدیک ترین سیاره به زمینه و در مواردی شبیه زمین است. آن هم قطب های پوشیده از یخ، ابرهای سفید و طوفان گرد و خاک دارد. حتی هر روز ۲۴ ساعت طول می کشد.

این شباهات شاید توضیح دهد چرا ما آدم فضایی ها، “مریخی” تصور می کنیم. افسانه ی مریخی ها بر می گردد به بوستانیان پرسیوال لوول، موسس رصدخانه ی لوول در آریزوانا در ۱۸۹۴.

لوول خودش را قانع کرد که کانال هایی از آب روی سطح مریخ وجود دارد. او فکر می کرد که این ها باید توسط افراد هوشمندی که روی سیاره هستند حفر شده باشد.

اگرچه که تصور وی بعدا اثبات شد که اشتباه است، اما این افسانه همچنان بین مردم محبوب ماند.

گفته می شود که ایده ی احمقانه ای نیست که انسان بتواند روزی در مریخ زندگی کند. مریخ سردتر از زمین است؛ میانگین دما از ۰ درجه سانتی گراد تا ۸۰- درجه یا ۳۲ فارنهایت تا ۱۲۲- می رسد. اما، این واقعا تفاوتی با قطب ندارد، که انسان ها میتوانند در آن زندگی کنند.

بزرگترین چالش برای زندگی در مریخ منبع آب خواهد بود. هیچ بنده ی روانی از آب در مریخ وجود ندارد، همچنین هیچ آبی در اتمسفر نیست. همه چیز پیچیده تر می شود زمانی که بدانیم فشار اتمسفر مریخ هم بسیار پایین است، اب بسیار سریع تر از زمین به جوش خواهد آمد.

گفته می شود اگر بتوانیم یخ قطب های مریخ را ذوب کنیم تا کانال های آبی مانند آنچه لوول دید را ایجاد کنیم، آن وقت شاید روزی ما انسان ها بتوانیم خودمان را مریخی ها صدا بزنیم.

سطح مریخ دقیقا هم اندازه ی مساحتی است که ما در زمین داریم. پس آدم فضایی‌ها چی؟ با بخش بعدی خلاصه کتاب کیهان همراه باشید!

ممکن است زندگی در سیارات دیگر وجود داشته باشد، اما محتمل نیست که توسط سفینه های فضایی به زمین رسیده باشند.

در نهایت اگر روزی قرار است مریخی هایی وجود داشته باشند، آن انسان ها هستند. اما این پرسش ما را متوقف نمی کند که : آیا زندگی در سیارات دیگر در کهکشان های دیگر هم وجود دارد؟

نمیتوانیم مطمئن باشیم، اما یک چیز است که میتوان با قاطعیت گفت. فرازمینی ها حتما ظاهری بسیار متفاوت با ما خواهند داشت.

فقط به تنوع حیات بر روی زمین فکر کنید. از یک باکتری تک سلولی گرفته تا وال ها، حشرات و انسان ها، تکامل سفره ی رنگارنگی درست کرده است.تکامل پروسه ای آرام و طولانی همراه با تعداد زیادی جهش بوده است، پس منطقا به شرایط زمین بستگی داشته است.

منظور این است که دلیلی ندارد فکر کنم فرم حیات در سیاره های دیگر چیز مشابهی با زمین داشته باشد. بعد از همه ی این ها، سیاره ی ما شرایط و تاریخ تکاملی کاملا متفاوتی دارد.

اما به این معنا نیست که نمی توانیم سایر فرم های حیات را حدس بزنیم. درباره ی مشتری چطور؟ خب، مشتری یک سیاره ی گازی شکل بزرگه که مقداری زیادی هیدروژن و هیلوم در اتمسفرش دارد.

اگر شکل حیاتی در آنجا باشد، ممکن است به صورت بادکنک های بزرگ گازی وجود داشته باشند، احتمالا کیلومتر ها دورتر. احتمالا با خروج سریع گازها خود را به جلو می رانند، و ممکن است مواد غذایی مورد نیاز خود را با روشی مشابه فتوسنتر در گیاهان بدست آورند.

همانطور که گفته شد، اگر بخواهیم درمورد فرازمینی ها صحبت کنیم، احتمال کمی وجود داره که اولین ارتباطمان به صورت رو در رو باشد. احتمال زیاد اولین ارتباط بتواند با امواج رایدیویی انجام بشود. به این دلیل که رادیو ارزان، سریع و ساده ترین راه برای ارتباط طی فاصله های زیاد است.

هر تمدن پیشرفته ی فرازمینی ای خواهند دانست که حتی تمدنی به “سادگی” ما احتمالا اصول پایه رادیو را می دانند و برای فرستادن یا دریافت پیام از ان استفاده می کردند. این احتمالا راهی باشد که برای ارتباط با ما استفاده کنند.

اما چه نوع پیامی خواهند فرستاد؟ چیزهایی مانند دنباله ای ابتدایی از اعداد می تواند جواب دهد. به این دلیل که پیام ایده آل باید بتواند به سادگی و پیوستگی پیام یک موجود با هوش را ارسال کند.

و درباره ی ما چطور؟ آیا ما می توانیم ارتباط فیزیکی با سایر موجودات از سیاره های دیگه برقرار کنیم؟ خب از نظر تئوری ممکن است، اما سیاست آن را نامحتمل کرده است. در ۱۹۵۸، پروژه ی اوریون شروع شد. ایده این بود که فضاپیمایی بسازیم که حامل مقدار زیادی انرژی باشد. این انرژی با انفجارهای کوچک اتم در بیرون فضاپیما تامین می شود.

اما قرار نبود جواب بدهد. در ۱۹۶۳، ایالات متحده ی آمریکا و جماهیر شوروی قراردادی امضا کردند که به موجب آن انفجار سلاح هسته ای در فضا را ممنوع کرد. و به همین ترتیب احتمال فضاپیمایی که به ستاره ها برسد از دست رفت

دانشمندان مدرن آنقدرا هم مدرن نیستند: ایونیان باستان اول به ان جا رسیدند، اما کارشان برای قرن ها متوقف شد.

برای بیشتر مردم، علم مدرن شامل مقداری روشنگری ست که با نیکولاس کوپرنیک و دا وینچی همراه است، که خودشان نتیجه ی عصر رونساس در قرن ۱۶ هستند.

اما در واقع علم مدرن ریشه های بسیار عمیق تری دارد. ایونیان از یونان پیشگامان بودند.

ایونیا منطقه ای در شرق مدیترانه بود : جایی که امروزه به عنوان جزایر شرقی یونان و ساحل غربی ترکیه شناخته می شود. در زمان باستان، در محل عبور تمدن قرار داشت. نه فقط ایونیا محلی برای داد و ستد بود که این منطقه توسط مصریان، بابلیان و سایر تمدن های احتمالی تحت تاثیر قرار گرفت.

هر کدام از این تمدن ها خدایان خود را داشتند و در محدوده ی هر پادشاهی اموخته میشده.

این باعث سردرگمی ایونیان شد. آن ها چه کسانی را برای پرستش داشتند؟ خدایان یونانی و زئوس یا مردوک بابلیان را؟ نتیحه گیری آن ها به یک شروع منجر شد. آنها تصمیم گرفتند که قوانین فیزیک و قانون طبیعت بر جهان حکم رانی می کند.

ایونیان شروع به تحقیق کردند و علم را در جهت پیشرفتش راهنمایی کردند. احتمالا معروف ترین، دماکریتوس است که ایده ی اتم را در حدود ۴۳۰ قبل از میلاد داد. اتم کلمه ای یونانی به معنای غیر قابل تقسیم است. او استدلال کرد زمانی که سیب را می بری، چاقو در واقع از فضای خالی بین اتم ها عبور می کرد. در ادامه، او احتمال داد که هر جسمی می توان با اتم و فضای خالی اتم بررسی شود.

متاسفانه، تحقیقات ایونیان و یادگیری قرن ها متوقف شد. ما میتوانیم فیثاغورث یونانی را برای ان مقصر بدانیم.

فیثاغورث و مریدانش باور داشتند که جهان عالی و طبقه بندی شده است، که از یک سری قوانین جبر پیروی می کند. همه ی چیزی که نیاز داشتن فقط اندیشه بود و دیگر هیچ. تحقیق و پژوهش هیچ جایگاهی در این دیدگاه نداشت.

عمدتا، بزرگترین فیلسوفان در جهان کلاسیک، افلاطون و ارسطو بودند که هر دو تحت تاثیر ایده های فیثاغورت قرار گرفته بودند.

در قرن ۴ یا ۵ قبل از میلاد، استدلال می کردند که تحقیق و پژوهش فرقی با کار کردن در زمین کشاورزی ندارد که مناسب برده هاست. پس کار خالص و هوشمندانه فقط باید به صورت تئوری باشد.

زمانی که مسیحیت فراگیر شد هم از دیدگاه فیثاغورت تاثیر گرفت. نتیجتا اصول علمی که منجر به تغییرات تهدید آمیز می شدند همگی متوقف شدند.

این سانسور سایه ی بلندی روی همه چیز انداخت. تا قرن ۱۶ ام طول کشید تا روش های علمیِ مشاهده و تحقیق جایگاه خود را دوباره پیدا کند.

نورها جایگاه خاصی در دنیای ما دارند.

حتی بر اساس چیزی که می توانیم با چشمهایمان یا با تلسکوپ ببینیم، واضح است که دنیا مکانی شگفت انگیز و رازآلود است. انفجار ستاره ها، گرد و غبار کیهانی، ستاره ی دنباله دار و رنگ های غنی در آسمان، همه در نوع خودشان فوق العاده هستند. اما نکته ی حیرت انگیز این است که هنوز در کیهان بسیاری چیز هست که ما می توانیم توضیح بدیم اما تا به حال آن را ندیده ایم.

یک مثال کلاسیک، سرعت نور است. چیزی که خارق العاده است فقط سرعتش نیست، بلکه این واقعیت است که سرعتش مداوم‌ست و هیچ چیز از آن نمیتواند پیشی بگیرد.

آلبرت انیشتین در ابتدای قرن بیستم بر روی ویژگی های نور طی یک سری کار کرد که آن را Gedankenexperimente می نامید، معادل “تفکر آزمایشی” در زبان آلمانی.

یه مثال می زنیم. تصور کنید که درون یک ماشین هستید که به زودی از روی ریل راه آهن رد می شود. قطار بر روی ریل در حال حرکت است و به همان سمتی می آید که شما می روید. همانطور که به ریل نزدیکتر می شوید، متوجه می شوید که همزمان با قطار به نقطه ی مد نظر خواهید رسید، پس شما سرعتتان را کم می کنید تا از تصادف جلوگیری کنید.

اینبار اینگونه تصور کنید که دوست شما در طرف دیگر ریل منتظر شماست. او در انتهای مسیر شما قرار دارد و شما را در حال رانندگی به سمت خود مشاهده می کند.

حالا برای تفکر آزمایشی: اگر هم شما و هم قطار با سرعت نزدیک به نور در حال حرکت باشید چی؟

دوستتان به لطف بازتان نور به سطح ماشین شما را می بیند. اگر سرعت نور قابل تغییر بود، نور به شما با سرعت نور + سرعت ماشین می رسید. نوری که از قطار بازتاب می شود – در حالی که قطار به سمت شما در حال حرکت نیست – تنها با سرعت نور به شما خواهد رسید. به زبان دیگر، دوست شما، اینطور می بیند که شما قبل از قطار به ریل می رسید. چطور ممکن است دوستتان و شما تجربه ی متفاوتی با یکدیگر داشته باشید؟

انیشتین متوجه شد شرایطی که با عقل جور در نمی آیند فقط در صورت رعایت این قوانین می شود از آن ها دوری کرد. اول، نور همیشه با سرعتی یکسان حرکت می کند، مهم نیست از دیدگاه چه کسی. دوم، هیچ چیز نمی تواند سریع تر از زمان حرکت کند.

وویجر ۱ و ۲ تمدن ما را به فضا می برند.

از زمانی که اراتوستن کشف کرد که زمین گرد است، کاوشگران و مسافران همواره مشتاق بودند تا مناطق جدیدی را کشف کنند.

هیچ چیز بهتر از سفینه های بدون سرنشین وویجر که برای سفر درون منظومه ی شمسی فرستاده شده اند، حس اشتیاق به کشف ما را توصیف نمی کند.

ناسا در سپتامبر و آگوست سال ۱۹۷۷ وویجر ۱ و ۲ را به فضا فرستاد. این دو فضاپیما هوشمندانه طراحی شده بودند : آن ها از میلیون ها تکه ی بهم چسبیده ساخته شده بودند که بسیاری از تکه ها اضافه بر نیاز بود اما نکته همین است که اگر تکه ای مشکل پیدا کند، تکه ی دیگر نقش او را بر عهده می گیرد.

برای مثال، هر کدام سه نوع کامپیوتر متفاوت داشت، و از هر نوع کامپیوتر، دوتا وجود داشت.

ذخیره ی انرژی شان به این راحتی ها تمام نمی شود. می شود گفت به نوعی “نیروگاه هسته ای کوچکی” بر روی آن ها سوار شده است. انرژی از فروپاشی قطعه ای از پلاتینیوم فراهم می شود.

هر دو فضاپیما اطلاعات زیادی به ما داده اند، که شامل عکس هایی است که از طریق امواج رادیویی به زمین بر می گردد.لیندا مورابیتو از تیم وویجر موفق شد که با استفاده از تعدادی از این عکس ها در ۱۹۷۹ آتشفشان فعالی را در یو، درونی ترین قمر مشتری، کشف کند.

وویجر ها فقط سیگنال نمی فرستند؛ آن ها حاوی اطلاعاتی درمورد بهترین ابعاد انسانیت هستند. دانشمندان در این مورد بسیار دقت به خرج دادند.

آن ها می دانستند که ممکن است فرازمینی ها سیگنالی از زمین دریافت کنند، شکی نیست که در این صورت بسیار گیج خواهند شد. احتمالا آن ها سیگنال های رادیو و تلوزیون را دریافت کنند که نهایتا مخلوطی از تبلیغات ماشین و شوینده ها، همراه با پیام های رسمی در دوران جنگ خواهد بود. چه در مورد ما فکر خواهند کرد؟

خب، در مورد این سیگنال ها کاری نمی شود کرد، همین الان فرستاده شده اند.

به هر صورت، تیم وویجر تصمیم گرفتند که پلاکی از جنس طلا به همراه گرامافونی از جنس مس به همراه گلوله و قلم در هر فضاپیما قرار بگیرد. نوشته ای که با الومینیوم روکش شده هم حاوی نحوه ی استفاده از اطلاعات گرامافون است. دیسک ها با هر اطلاعاتی که از نظر ناسا در مورد زمین خاص و جالب به نظر می رسید پر شده است. مثلا اطلاعات درباره ی ساختار کورتکس و سیستم لیمبیک مغزمان، به همراه سلام و احوال پرسی به ۶۰ زبون است. یک ساعت موسیقی از تمام فرهنگ های جهان، به همراه صدای طبیعت و تکنولوژی های مدرن هم اضافه کردند.

میتوان گفت خلاصه ای از همه چیز است. احتمالا فرا زمینی هایی که این به دستشان برسد، دستاوردهای ما را تحسین خواهند کرد. یا شاید هم متوجه نخواهند شد. حداقل می شود گفت که تلاشمان را کردیم.

وویجر 1 و 2 در خلاصه کتاب کیهان از کارل سیگن

خلاصه نهایی

پیام اصلی این نوشته :

کیهان یک نهاد عظیم و فرای درک ماست، ولی میدانیم که پر ا چیزهای شگفت انگیز و فوق العاده است. با گذر قرن ها و با تشکر از تحقیقات علمی، ما آموختیم که زمین ما فقط یک نقطه در این کیهانِ بی نهایت است. ما الان جایگاهمان را میدانیم، اما فیزیک نجوم به ما اجازه می دهد کم کم جست و جو کنیم.

پیشنهادی دارید؟

خوشحال میشویم که نظر شما را درباره‌ی این خلاصه کتاب بدانیم! به ایمیل remember@cfbk.ir ایمیل بزنید و در قسمت موضوع، اسم کتاب را برایمان نوشته و نظراتتان را با کافه کتاب به اشتراک بگذارید.

پیشنهاد برای مطالعه بیشتر

پیشنهاد می شود داستانی از ازل نوشته ی دیوید کریستین را نیز مطالعه کنید

اگر میخواهیم از سرگذشتِ حماسیِ جهانمان آگاه شویم و بیاموزیم که جایگاه انسان در آن کجاست، بد نیست چند دقیقه ای با کتاب Origin Story نوشته David Christian در سال ۲۰۱۸ همراه شویم…

درباره‌ی باریستا

باریستا قدیمی ترین و اولین ادمین کافه کتابه. عاشق کتاب، مترجم، نویسنده و پر ذوق. در حال حاضر داره وبسایت کافه کتاب رو هم مدیریت میکنه و تمام تلاشش اینه که بهترین چکیده ها برای کافه کتابی ها گزینش بشن.

همچنین ببینید

گربه ها

گربه ها

در این چکیده از کتاب Cat نوشته Katharine M. Rogers یاد خواهیم گرفت که چگونه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *