دیگر دروغهایی را که به خود میگویید ، باور نکنید و همان کسی شوید که باید باشید.
کافه کتاب این چکیده از کتاب girl, wash your face نوشته Rachel Hollis را به تمام زنان و دختران ایرانی تقدیم میکند.
آیا بعنوان دختر تا کنون باور داشتهاید که هرگز شغلِ رؤیایی خود را نخواهید یافت و به همین دلیل باید به چیزی کمتر از آن رضایت دهید؟ که باید به همین زندگیِ زناشویی معمولی ولی نه عالی راضی باشید؟ که هرگز لاغر نخواهید بود؟ که نمیتوان چیزها را تغییر داد؟
اشکالی ندارد؛ فقط شما نیستید. میلیونها زن هر روز این دروغها را به خود میگویند و به آنها باور دارند. امّا مسئله این است که تنها یک حقیقتِ ساده وجود دارد که باید به آن باور داشته باشید: فقط و فقط شمایید که اختیاردارِ زندگی خود هستید. شما قدرت آن را دارید که آرزوهای خود را دنبال کنید؛ که مادری عالی باشید و بهجای پذیرفتنِ یأسِ ناشی از زندگی روزمرّه، به استقبالِ آشفتگیهایش بروید؛ که همواره، رابطۀ خانوادگی عالی داشته باشید.
هرکسی در خود شور و توانِ شکستنِ چرخۀ منفیگرایی و گزینشِ زندگیِ دلخواه خود را دارد. امّا گاهی به کمی الهام و انگیزه نیاز دارید، و اینجاست که این یادداشتها به کارتان میآید. این یادداشتها با الهام از تجربیات خود مؤلّف و کمی هم کمک از خداوند، به شما نشان میدهد که چگونه میتوانید امروز رؤیاها و اهداف خود را محقّق کنید و نیرو و انگیزه پیدا کنید تا یک زندگیِ سرشار از محبّت، لذّت و اعتماد به نفس را بگذرانید. نه فردا، نه ماهِ آینده، نه سال دیگر؛ همین امروز!
در ادامه خواهید آموخت:
- چرا باید همین الآن دست از عهدشکنی با خود بردارید؛
- چرا وقتی پای رؤیاهاتان در میان است، نباید از حرفتان پایین بیایید؛ و
- چطور یک جایزۀ ۱۰۰۰ دلاری، فکروذکر مؤلّف را به پیروزی معطوف کرد.
دست از عهدشکنی با خود بردارید؛ همین امروز برای اهدافتان اقدام کنید.
چندبار با خود عهد بستهاید و به آن پایبند نماندهاید؟ شاید به خود قول دادهاید که بعد از کار بروید بدوید امّا وقتی یکی از همکارانتان شما را به صرفِ یک کوکتل با تخفیف دعوت کرده است، بیخیالِ دویدن شدهاید. یا شاید خیلی ذوقوشوق داشتهاید که فرانسوی یادبگیرید امّا بعد از چند کلاس، کتابهاتان دارند روی طاقچه خاک میخورند.
ما خیلی با خود عهدشکنی میکنیم. برای آنکه ببینیم این کار چقدر زیانبار است، بیایید از منظری دیگر نگاه کنیم.
یک دوست فرضی را درنظر بگیرید. او را پَم صدا میکنیم. هروقت با پم قرار میگذارید که کاری را باهم انجام دهید، او لحظۀ آخر میزند زیرش. بدتر اینکه معمولاً یک بهانۀ بیخودی هم دارد مثلاً: «خیلی دوستدارم همونطور که قرار گذاشتیم باهم تنیس بازی کنیم ولی این برنامۀ نتفلیکس که دارم میبینم، خیلی خوبه. میخوام یه قسمت دیگه هم ببینم.» پَم همیشه میگوید میخواهد رژیم بگیرد ولی چند روز بعد او را میبینید که دارد پپرونی میخورد، یک کوکا هم رویَش!
احتمالاً خیلی سریع از او آزرده و به او بیعلاقه میشوید؛ درست است؟
امّا این همان رفتاری است که با خود میکنید وقتی عهدی را که با خود بستهاید، میشکنید. ممکن است در آن لحظه، بیخیالِ دویدن و کلاس زبان و رژیم شدن، مسئلۀ چندان مهمّی بنظر نیاید؛ امّا هست، زیرا هربار که عهدی را با خود میشکنید، دارید خودتان را از خود ناامید و سرخورده میکنید.
پس بکوشید که عادت کنید که به عهد خود وفا کنید. اگر با خود عهدهای واقعبینانه ببندید، وفای به آنها نیز آسانتر خواهد شد. اگر میخواهید اوّلین نیمهماراتُنِ خود را بدوید، به خودتان قول ندهید که میروید برای شرکت در ماراتُن ثبتنام میکنید و میدوید. با این قول شروع کنید که هفتهای چهاربار، روزی یک مایل بدوید. این عهدی است که احتمالاً میتوانید به آن پایبند بمانید. وقتی به خودتان ثابت کردید که میتوانید، قولِ هفتهای چهاربار، روزی دو مایل، چندان دشوار نخواهد بود.
به این کار ادامه دهید تا به ذهنتان بیاموزید که به قولهاتان وفادار بماند. به این طریق، از خود انتظار بیشتری خواهید داشت و همین باعث میشود آسانتر به عهدهای آینده وفادار بمانید. بهتر از این است که شبیهِ پَم باشید.
رؤیاهای شما، مالِ دیگران نیست که درموردشان تصمیم بگیرند، پس نه به گوشِتان نرود.
از مؤلّف اغلب دربارۀ راز موفّقیّتش میپرسند. او هرروز ساعت پنج صبح بلند میشود تا کار کند. از کمک خواستن نمیترسد. از اینکه بارها و بارها شکست بخورد، شاد میشود. امّا خیلی از آدمها این کارها را میکنند ولی موفّق نیستند. پس آن راز چیست؟
مؤلّف، موفّق است زیرا وقتی پای دنبالکردنِ رؤیاهایش در میان است، اصلاً و ابداً نه به گوشش نمیرود.
آسان است که رؤیاهاتان را رها کنید. بسیار میشنویم که مردم چه فکر میکنند. شاید مادر و پدرتان از ترسِ ردشدن به شما گفتهاند به هاروارد درخواست ندهید. یا شاید اوّلین رئیستان به شما گفته است که شایستۀ شغل رؤیاییتان نیستید، شما هم به کمتر از آن راضی شدهاید.
مؤلّف، خود همیشه آرزو داشت که نویسندهای باشد که نوشتههایش را چاپ میکنند. وقتی اوّلین داستانش را که دربارۀ یک مدیربرنامۀ سادۀ بانمک بود که به لسآنجلس راه پیدا میکند، برای چاپ تحویل داد، همۀ ناشران یک چیز گفتند. هیچکش کتاب را نمیخرید مگر آنکه نویسنده کمی صحنههای +۱۸ در آن میگنجاند. زیادی معصومانه بود. مؤلّف هرگز این کار را نمیکرد امّا نمیخواست فقط به این خاطر که همۀ متخصّصان به او گفته بودند نمیشود، آرزوی چاپ کردن آثارش را رها کند. سرانجام، خودش کتاب را چاپ کرد، آنطور که دلش میخواست. تا امروز، دختر مهمانی بیش از صدهزار نسخه فروخته است.
یک علّت دیگر که معمولاً باعث میشود مردم دست از پیگیری رؤیاهاشان بردارند، ناشکبیایی است. امّا حقیقت این است که چیزهای بزرگ، زمانبَرند؛ پس هرچقدر هم که دستیابی به رؤیاهاتان طول بکشد، دلسرد نشوید.
جولیا چایلد، نویسندۀ قدیمیِ حوزۀ خوراکی و غذا، یک دهه طول کشید تا کتاب تبحّر در هنر آشپزی فرانسوی را بنویسد. امّا هنگامی که کتاب در سال ۱۹۶۱ از چاپ درآمد، یکی از پرفروشترین کتابها شد و چنان محبوب، که هنوز هم، پس از نیمقرن چاپ میشود. جیمز کامرون، کارگردان سینما، ۱۵ سال طول کشید که آواتار را بسازد، امّا موفّقترین فیلمِ همۀ دورانها شد.
مطمئن باشید که خیلی از آدمها، رؤیاهای چایلد و کامرون را زیر سؤال بردهاند امّا چایلد و کامرون، به کارشان ادامه دادند، به رغم آنکه سالها زمان گرفت.
پس یادتان باشد که اگر واقعاً میخواهید رؤیاهاتان را پی بگیرید – هرچقدر طول بکشد، هرچقدر مردم بگویند نمیشود – نه به گوشتان نرود و از هدف خود دست برندارید.
هرکه هستید، این دروغ را باور نکنید که باید به یک زندگیِ زناشویی ملالتبار تن بدهید.
وقتی مؤلّف اوّلین بار با شوهرش آشنا شد، همانقدر در روابط زناشویی تجربه داشت که در شکارِ بزرگ در آفریقا: هیچ. و مثل خیلی از ازدواجها، تجربۀ زناشویی او نیز در ازدواج تا مدّتها تجربهای وحشتناک بود. او هرگز دربارۀ روابط زناشویی آموزشی ندیده بود و از تمایلات خود آگاهی نداشت؛ با رابطه زناشویی موافقت میکرد ولی از آن استقبال نمیکرد. شوهرش نیز که بیمیلی و سردی او را احساس میکرد، چندان لذّتی نمیبرد.
امّا حالا؟ زندگی زناشویی او استثنایی است. او بیش از آنچه از مادر چهار فرزند منطقاً انتظار میرود، رابطۀ زناشویی دارد! چگونه به اینجا رسید؟
نخست آنکه بدنش را پذیرفت. اگر در پیوند با بدنِ برهنۀ خود عزّت نفس نداشته باشید، توانایی لذّت از رابطۀ زناشویی را از دست میدهید. خندهدار هم هست. شوهرش چه فکر میکرد وقتی او برهنه میشد و نگران این بود که شکمش چقدر شُل است یا باسنش چقدر بزرگ است؟ درواقع شوهرش اصلاً توجّهی به عیبهای ظاهری همسرش نداشت.
اگر در جذّابیت خود تردید میکنید، خودگویی مثبت را بیازمایید؛ به خود بگویید پاهایتان چقدر زیباست یا چقدر جذاب هستید. مؤلّف آنقدر این کار را کرد تا باورش شد.
خیلی از زنان فکر میکنند که ارگاسم نورِعلینور است. امّا حقیقت این است: ارگاسم زنانه یک جنبۀ مثبت فرعی یا یک پرداختِ اضافی نیست، بلکه علّتِ اصلیِ رابطه زناشویی است! بنابراین، کار دیگری که مؤلّف کرد، تعهّد به ارگاسم خود بود؛ یعنی آمیزش نمیکرد مگر آنکه به ارگاسم برسد. شوهرش هم این فکر را درخشان یافت؛ هرچه باشد، شریک شما هم دوست دارد روابطتان برای شما لذت بخش باشد. و اگر هر دو طرف، از آغاز به ارگاسم زنانه متعهّد باشند، حتماً رخ خواهد داد.
در آخر، اگر به کمک بیشتری نیاز دارید، متعهّد باشید که یک ماه هر روز رابطۀ زناشویی داشته باشید. بیعذر و بهانه. مؤلّف این راه را آزمود و فهمید که فرصتهایی ایجاد میکند برای تجربه کردن و آزمودنِ چیزهای تازه. عجیب اینکه دریافت که رابطۀ زناشویی بیشتر باعث میشد که او و شوهرش بیش از پیش طالبِ آن شوند. پس چرا با همسر خود امتحان نمیکنید؟ ممکن است ببینید که منجر به عادتی میشود که بیش از یک ماه ادامه خواهد داشت.
نمیتوانید از آشفتگیهای خانه و زندگیتان جلوگیری کنید، پس آن را بپذیرید.
اگر مادری هستید با بچّه و شغل – یا حتّی فقط بچّه – حتماً میدانید آشفتگی چیست. ملاقات غیرمنتظرهای است در بیمارستان به همراهِ یک بچّۀ پنجساله و در همین گیرودار، آوردنِ بچّۀ بزرگتر از مدرسه. یا مثلاً خراب شدنِ ماشین لباسشویی در روز رختشویی.
ما اغلب در رویارویی با آشفتگیها ناامید میشویم.
زیرا فکر میکنیم باید همه چیز را کنترل کنیم و بنابراین آشفتگی در امور، نشانۀ کوتاهی و ناتوانی ماست. امّا در واقعیّت نمیتوانید همه چیز را کنترل کنید، مگر خودتان را. پس بجای تلاش برای کنترل آشفتگی، آن را بپذیرید. شنا در جهتِ امواج آسانتر از خلافِ آن نیست؟ درمورد خانه و زندگی شما هم همینطور است.
اوّلین قدم برای پذیرفتن آشفتگی، خندیدن به آن است. وقتی مؤلّف و شوهرش تلاش میکردند برای سرپرستیِ رضاعی مجوّز بگیرند، یک مددکار اجتماعی با فرزندان او مصاحبه کرد. همه چیز خوب بود تا اینکه پسرش فُرد گفت که ناراحت شده است که بابا شبانه به اتاقش آمده و از او عصبانی بوده است. به اینجا که رسید، مؤلّف به نفسنفس افتاد، از این فکر که نه تنها «شانسمان را برای سرپرستی از دست دادیم»، بلکه «شاید همین بچّهها را هم ازمان بگیرند.» خوشبختانه، روشن شد که فُرد دربارۀ دیشب صحبت میکرده است که پدرش بدخُلق شده بود از اینکه فُرد نخواسته در اتاق خودش بخوابد. و آن لحظۀ ناراحتکننده سدّ راهِ تأیید سرپرستی آنها نشد.
آن زمان، موقعیّتِ دشواری بود امّا حالا میتوانند به آن بخندند. هرچه موقعیّتْ مضحکتر باشد، بیشتر میتوانید با آن شوخی کنید.
دوم اینکه، هر پیشنهادِ کمکی را بپذیرید. داستانِ مردی که از خدا میخواست از غرق شدن نجاتش دهد را یادتان هست؟ سه آدم متفاوت با قایق به او نزدیک میشوند تا کمکش کنند ولی او هربار میگوید: «نه ممنون، خدا نجاتم میدهد.» مرد میمیرد و خدا در بهشت به او میگوید: «چه کار میکردی؟ سه قایق زندگی برایت فرستادم!»
خدا همیشه برایتان قایقهای زندگی میفرستد. بعضی از قایقها بزرگند، مثلِ پیشنهادِ مادرشوهرتان برای مراقبت از بچهها به مدّت یک هفته. بعضی از قایقها کوچکند، مثل پیشنهاد شوهرتان برای کمک در شستنِ لباسها.
همه را بپذیرید، حتّی اگر فکر میکنید شوهرتان حولهها را بد تا میزند.
نگذارید وزنتان هویّتتان شود.
اگر مشکلی با بدنتان، وزنتان یا خوراکتان ندارید، خوشا به حال شما! امّا اگر یکی از زنانِ بسیاری هستید که امروزه نگرانِ وزن یا تصویر بدنیشان هستند، جای شگفتی نیست. در چنین جامعۀ جاهخواهی که گرفتارِ شبکههای اجتماعی است، دشوار است که درگیر سلامت و تصویر بدنی نشد.
امّا مسئله این است. به قولِ مؤلّف، اگر وزنتان زیاد یا کم است، این از آن دست مسائل نیست که پاسخشان این باشد که خود را بپذیرید و همانگونه که هستید خود را دوست بدارید.
آیا شما همانگونه که هستید، انسانی شگفتانگیزید؟ بله! آیا خالقتان، شما را همانگونه که هستید دوست دارد؟ بازهم بله! امّا خالقتان به شما بدنی هدیه داده است، با همۀ نیرو و قابلیتهایش. آیا رواست که با این هدیه بد رفتار کنید؟ پس اگر از بدنتان راضی نیستید و واقعاً میخواهید خود را دوست بدارید، باید برای تغییر اوضاع سخت تلاش کنید.
به نظرتان دشوار میآید؟ نگران نباشید. قرار نیست بینقص باشید. لازم نیست که لاغر باشید، یا در بیکینی فوقِجذّاب بنظر برسید. امّا لازم است که بتوانید چند قدم پیادهروی بروید یا بدون وقفه برای نفسگیری، از پلّهها بالا بروید. و درنهایت آنچه واقعاً لازم دارید ساده است: باید کمتر از مقداری که میسوزانید، کالری مصرف کنید. این کار را انجام دهید تا وزنتان کم شود.
امّا تغییر به سمتِ یک سبک زندگی سالم ممکن است دشوار باشد. دو پیشنهاد مفید به شما میدهیم:
اوّل اینکه استفادۀ خود از رسانههای اجتماعی را اصلاح کنید. اگر هربار که اینستاگرام را چک میکنید، یک مدل یا مانکن سایز صفر میبینید با موهای برّاق و دور کمر بسیار باریک، و بعد احتمالاً افسرده یا مضطرب میشوید یا هردو، باید سعی کنید روی خودتان کار کنید تا خود را ارتقا دهید نه اینکه برخی از ملاکهای احمقانۀ زیبایی را برآورده کنید. دست از دنبال کردنِ مدلها و مانکنها در اینستاگرام بردارید. دنبال کردن این دخترها زمان و مکان خودش را دارد که اینجا و اکنون نیست.
دوم اینکه آماده کنید، آماده، آماده. میخواهید بجای شیرینیهای بچّههاتان، میانوعدۀ سالمی دمِدستتان باشد؟ اوّل هفته وقت بگذارید و چند میانوعدۀ سالم آماده کنید و در یخچال نگهدارید. میخواهید فردا صبح ورزش کنید؟ قبل از خواب، لباس ورزشتان را آماده کنید تا آسانتر بتوانید ساعت شش صبح بیدار شوید و بیرون بزنید.
کثرت و تنوّع را بپذیرید تا زندگی غنیتر، جالبتر، و خلّاقانهتری داشته باشید.
مؤلّف، کودکیِ آرام و بیدغدغهای داشت در شهری کوچک در کالیفرنیای جنوبی؛ جایی که اهالی آن سفیدپوست، محافظهکار و مذهبی بودند. به همین دلیل، وقتی با گروه سمفونیکش به سفری به دیزنیلَند رفت، از تنوّع و کثرتِ دیگر مهمانان بهت زده شد. مردان را دست در دست هم دید، دوستانی از نژادهای مختلف، گُتها، و مردمانی با خالکوبیهای بیمعنا. نمیدانست باید چه کار کند، جز این که به آنها طوری زُل بزند که انگار در باغوحش است.
از آن زمان تا کنون، او آنقدر رشد کرده است که بفهمد چقدر مهمّ است که آدمی بپذیرد بخشی از یک اجتماع باشد با مردمی که شبیهِ او نیستند، مانندِ او رأی نمیدهند، اعتقادشان مثل او نیست و مانند او عشق نمیورزند. این راهی است برای اینکه روی خود کار کنید و بهترینِ خود شوید.
یکی از بهترین دوستانِ مؤلّف، یک زنِ آفریقاییآمریکایی و مکزیکیآمریکاییِ است. دوستی با او، به مؤلّف کمک کرده است که با درک او و آموختن از روایتِ او، در مقامِ یک انسان رشد کند. فهمیده است که بسیاری از چیزهایی که درگذشته میگفته یا میپرسیده است، میتوانسته آزاردهنده باشد. او آموخته است – و گاهی با درد و رنج- که پیشداوریهای نادانستۀ دیرین خود را بازنگری کند. و همانقدر بااهمّیّت بوده است این که این دو دوست با هم اوقات خوشی داشتهاند: تا دیروقت شب حرف زدن، به تعطیلات رفتن و دیدنِ بریتنی اسپیرز در کنسرت. اگر مؤلّف تصمیم نگرفته بود که از حبابی که درآن پرورش یافته بود پا بیرون بگذارد، آن دو نمیتوانستند یکدیگر را در این لحظات سهیم کنند.
پس از خود بپرسید آیا هنوز در منطقۀ امنِ خود هستید که در آن مردم مثل شما میپوشند و رفتار میکنند و میاندیشند؟ آیا زندگیتان با پذیرفتنِ اجتماعاتِ متنوّعتر، غنیتر خواهد شد؟ راههای آسانی برای این کار هست. برای مؤلّف، گامِ راهگشا عوضکردنِ کلیسا بود. یک روز، او و شوهرش متوجّه شدند که اهالی و اعضای کلیسای آنها در بِلاِیرِ مرفّه، ۹۹.۹ درصد سفیدپوستاند. این به اجتماع مسیح نمیماند، پس آنها کلیسایی را جُستند که با کمالِ میل چندفرهنگی بود و آنجا اجتماعی راستین یافتند.
هرکاری برای تغییر میکنید، مهم این است که از زندگی در محاصرۀ افرادی که مثل شما میپوشند و میاندیشند بپرهیزید. به استقبالِ چیزی متفاوت بروید. به زندگیتان همچون یک کتاب نگاه کنید. چقدر کسالتبار میشد اگر همۀ فصولش یکسان میبود؟
رؤیاها و تخیّلاتتان را پیش چشم مجسّم کنید تا متمرکز بمانید وپیش بروید.
مؤلّف در نوجوانی عاشقِ مَت دِیمنِ بازیگر شده بود. فیلمِ ویل هانتینگ خوب را بارها و بارها دید و مطمئن بود که یک روز با او ازدواج میکند. او میتوانست عروسیشان را با تمام جزئیات در نظر آورد و حتّی قیافۀ بچّههاشان را.
چندین سال بعد، پس از آنکه به لسانجلس نقل مکان کرد، داشت به عنوانِ مدیر برنامه برای یک از برنامههای میرامکس کار میکرد که دید مَت دِیمن از آنسوی اطاق دارد به سمتش میآید. قلبش به تپش افتاد. پس واقعاً مقدّر بود! وقتی مَت به او رسید، چیزی گفت. او فکر کرد که پس دارد اتّفاق میافتد! مَت گفت: «میشه لطفاً بگید من قراره کجا بشینم؟»
خُب، پس خیالپردازی دربارۀ مت دیمن جواب نداد. امّا یک هدفِ روشن داشتن که بتوانید آن را مجسّم کنید، راهی عالی برای پیشرفت است.
در آغازِ شغلش، مؤلف خیالپردازی میکرد که یک کیفِ لویی ویتان بخرد. بیش از هزار دلار قیمتش بود و او در آن زمان اساساً بیپول بود. امّا لویی ویتان آینۀ همۀ چیزهایی بود که او میخواست داشته باشد: فریبایی، مُد و موفّقیّت. پس با خود عهدی بست: وقتی از کسی ۱۰۰۰۰ دلار بابتِ حقّ مشاوره گرفت، کیف را بخرد.
سالها طول کشید که او از مراجعان ۷۰۰ دلار و سپس ۱۵۰۰ دلار و سپس کمی بیشتر میگرفت. هربار که به جلسهای میرفت؛ پیشنهاد کاری میفرستاد؛ روی یک رویداد افتضاح کار میکرد، فکر این کیف لویی ویتان بود که به او انگیزه میداد. روزی که برای بار اوّل یک چکِ ۱۰۰۰۰ دلاری گرفت، یکراست رفت به فروشگاه. هرگز سرافرازتر از وقتی نبوده بود که با کیف در دستش از فروشگاه بیرون آمد.
تمرکز بر خرید کیف باعث شد که به رؤیایش برسد. اگر خیالپردازی کرده بود که ثروتمند و موفّق بشود، احتمالاً سرخورده میشد. امّا هدفِ خرید کیف که با مقداری مشخّص- دستمزد ۱۰۰۰۰ دلاری- پیوند خورده بود، رؤیایی بود که به او واقعاً انگیزۀ پیشرفتن داد.
پس اگر برای خود هدفی دارید، آن را تا میتوانید ملموس و عینی کنید. با جزئیات بنویسیدش. بر آن تمرکز کنید. تصورّش کنید. چه احساسی دارد اگر وزن کم کنید و دوباره لباسی را که دوست دارید بپوشید؟ روز اوّلی که سرِ کارِ رؤیاییتان بروید چطور است؟
وقتی اوضاع دشوار است، روی آن تمرکز کنید. این کار به یادتان میآورد که باید ادامه دهید.
جمعبندی نهایی
پیام کلیدی این یادداشتها:
شما تنها یک بار زندگی میکنید. پس اگر احساس میکنید که زندگی دارد شما را نادیده میگیرد، دست بردارید. دست بردارید از ساختن با هرآنچه کمتر از سزاوارای شماست. دست بردارید از این فکر که اگر فقط شغل، شوهر، خانه یا ماشینِ دیگری داشتید، میتوانستید کسی باشید که همیشه آرزو داشتید. عنانِ زندگیتان را بدست بگیرید و بر اتّفاقات آینده سوار شوید. تنها شما قدرتش را دارید که برای زندگیتان تصمیم بگیرید.
توصیۀ عملی:
دست از مقایسۀ خود با دیگران بردارید.
یکی از بهترین راهها برای بهبود زندگیتان این است که دست از مقایسۀ خود با دیگران بردارید. تنها یک نفر است که باید از او بهتر باشید: کسی که دیروز بودهاید. پس به چیزهایی توجّه نکنید که مردم را شاد میکند، هرچه باشد: کوکتل، لباسهای مارک، یا ترفیعِ شغلی. کاری را کنید که واقعاً شادتان میکند و بر آن متمرکز شوید.
بازخوردی دارید؟
ما قطعاً مشتاق شنیدن نظرات شما دربارهی مطالبمان هستیم. فقط کافی است یک ایمیل با نام این کتاب به عنوان subject به remermber@cfbk.ir بفرستید و افکار خودتان را با خانواده کافه کتاب در میان بگذارید!
پیشنهاد برای مطالعۀ بیشتر: کتاب سالِ رؤیایی اثرِ بِن آرمِنت
بسیاری از آدمها امروزه از شغلهای هرروزهشان سرخوردهاند زیرا در درون خود میدانند که آنچنان که سزاوارش هستند زندگی نمیکنند. سال رؤیایی کمکتان میکند تا رؤیاهاتان را بشناسید و توصیههایی عملی پیشنهاد میکند که چطور کسبوکار خود را راه بیندازید تا رؤیاهان را پی بگیرید.